• وبلاگ : تا ساحل اميد
  • يادداشت : بچه هاي طلاق
  • نظرات : 12 خصوصي ، 686 عمومي
  • تسبیح دیجیتال
       1   2   3   4   5    >>    >
     
    + سحر 
    خب من الان 24سالمه
    والدينم وقتي حدا شدن 6 سالم بود
    مادرم بعد از جدايي خيلي حالش بهتر شد
    حتي وزن اضافه کرد، سفيد شد
    اينقد ک خانواده ي پدرم و خودش قبلا ازارش ميدادن
    مامانم هم بچه ي طلاق بود
    و تصميم گرفت من با پدرم زندگي کنم بعد از جدايي
    چون خودش با مادرش زندگي کرده بود و فکر ميکرد خيلي سختي داره
    ميخواست با پدرم باشم که پشتوانه داشته باشم
    به هر حال بچه ها، بيايد هممون تلاش کنيم، تحصيل کنيم، کار کنيم و مستقل بشيم

    من زندگيم خيلي پيچيده س
    پدرم ازدواج مجدد کرد با يه زن خيلي عالي
    که از قبل چندتا بچه داشت
    اونا هم با پدرشون موندن
    الان يکي از بچه هاش به مشکل جسمي خورده پدرش ازش نگهداري نميکنه
    پدرم قبلتر مجدد ازدواج کرده که باز بچه دار شه
    چون با خانم دومش نتونستن
    حالا دوتا خونه داريم
    من پيش خانوم دومش زندگي ميکنم و خيلي به هم نزديکيم
    ولي پدرم اجازه نميده مامانم(منظورم خانم دومشه) از پسرش مراقبت کنه
    و ميگه مشکل منم
    چون من دخترم به هر حال
    و از طرفي قبول نميکنه ک من برم خونه خانم سومش زندگي کنم
    حتي پيشنهاد داد که يه خونه باشه واسه خانم دومش و بچش
    يه خونه واسه خانوم سومش
    يه خونه واسه من
    خب اين ناراحتم کرد
    فکر کردم که من حتي اگه ازدواح کنم يا مهاجرت کنم جايي رو دارم به عنوان خونه ي پدري ازش ياد کنم؟
    به هر حال با رفتن من مشکلات خانوادگيمون حل ميشه
    من نميخوام ازدواج کنم الان
    شرايطمم جوري نيست ک به اين زودي بتونم مهاجرت کنم
    حس بديه ديگه
    اميدوارم مشکلات هممون حل شه
    بايد ببينيم چي تحت کنترولمونه
    واسه همونا کاري کنيم
    و تحمل کنيم
    به اميد روزاي خوب
    کنار ادماي خوب


    پاسخ

    ان شاءالله موفق باشي
    + بچه ي طلاق(.... 
    برعکس خيلي‌ها پدرم و مادرم باهم دعوا نميکردند وقتي 8 سالم بود مادرم گفت ميخواد‌جدا بشه اونموقع من تو فشار قرار گرفتم همش بابام ناراحتيشو به من‌ميگفت بابام اجازه نميداد مامانم جدا شه ماهم رفتيم وقتي 9 سالم بود خانه ي مادربزرگم تا بالاخره وقتي 10 سالم بود مهر‌طلاق گرفتن و بابام به مامانم‌تهمت خيانت ميزنه و اينو به همه گفته و تو اون خانواده همش از مامانم بد گويي‌ميکنن در صورتي که مامانم خيانت نکرده الان 11 سالمه بدترين سال‌ تحصيليم 10 سالگيم بود همان سالي که پدرم اين کارارو کرد و تازه من عاشق بچه هام و الان فهميدم وقتي 5 سالم بابام نذاشت مامانم برام ني ني بياره
    با اين کامنت ها ميفهمم بدتر از منم هست
    خدا بزرگه???
    + NMB 
    سلام من 16 سالمه
    مامان بابام سر خيلي از مسائل باهم اختلاف دارن البته يک بار داشتن طلاق ميگرفتن
    ولي متاسفانه نشد . چرا ميگم متاسفانه چون من تو خونه احساس آرامش ندارم
    وقتي که بابام تو خونه باشه . باباي من به خاطر شغلش زياد پيش من مامانم نبوده
    يعني من از همون موقع که چشم باز کردم پيش مامانم بودم و بابام نبود پس الانم که اين وضعيت هست برام مهم نيست که نباشه چون خيلي کارا کرده و مامانم تا الان دوام آورده ولي ديگه خسته شديم . فقط دلم براي خواهرم ميسوزه که 6 سالشه شايد
    براي سال هاي بعد زندگيم بد باشه .ولي به آرامش خودم و مامانم ميارزه
    همه اين پيام هاروخوندم اما بازم هيچ کس بد بخت تر من نبود ما خونه پدر بزرگم زندگي ميکرديم و.... من 9 سالم بود بابام به مامانم خيانت کرد خلاصه کمي گزشت و بابام کف به خدا گزاشتمش کنار و همه چي خوب شد مامانم بهتر شد حالش و يهو پدر بزرگم و عموم فهميدن و اومدن به مامانم گفتن خيلي خري که نفهميدي شوهرت با ي زنس و.... بابام دلش خيلي شکست گزاشت رف يه سهر ديگه ميخواست خودشو بندازه جلو مترو بخاطر من نکرد بعدش 10 روز ولمون کرد من يادم ني چطوري زنذگس ميکردم چطورزنده موندم بعد همه چي تموم شد اونم همه چي خوب شد تا پدر بزرگم باباي بابلم فوت کرد بابام 6 خواهر 1 داداش داره حالا همه خوانواده پدريم سر ارث پاچيه شده جز حالا دوسه تا از عمه هاي خوبم که اونم بابام با شوهراشون مشکل داره و... کلا عيد امسال ندازيم زهر مار داريم خوانواده مادريم سرجاشه و خيلي کميم يه خاله دارم يه دابي همين الان ديگه از ماجراي خيانت بابام به مامانم چند سالي گزشته بود يهو دوباره امروز مامانم بابامو با اون اشغال ديد و کلي حالش بد شد و فردا ميره داد خواست طلاق بدده بابام عم گفته باشه طلاقت بدم بزاريد بتون از دوسه روز پيشم بگم که چقدرررر زندگيم خوب بود قرار بود ماشين مدلبالا بخريم دمبال خونه باحال بوديم اخه ماشينمون مدل بالا ني خونمون هم اجاره اييه بابام پول دستش اومده بود من تا همين ديروز داشتم دکوراسون اتاق ايندمو انتخاب ميکردم ماشيني که قرار بود بخريم و عکسشو تپي گوگل نگاه ميکردم و با مامان و بابام سه تايي داشتيم واسش تصميمي ميگرفتيم که خريديم شيشو دودي کنيم لاستيک بزاريم سيستم بخريم و.... چقدر شيرين بود مامانم دوسه يالي بود که اون خيانتو يادش رفته بود من که اصلا حواسم نبود انقدر خوب بود همين ديروز داشتم واسه دکوراسيون خونه و وعض ماليمون فک ميکردم الان ميدونين همه ايندم نابود شد الان دارم فک ميکنم که با مامانم زندگي کنم چون دخترم نميتونم با يابام رندگي کنم سختمه راحت نيستم نميتونم هر حرف زنونه ايي رو بگم بش و اصلا کاري به اين چيزاس ندارم ميترسم يهو بابابام باشم اون زنيکه رو بياره خونه ميترسم پس ميرم با مامانم الان خونمون اجاره اييه معلوم ني کي قراره توش زندگي کنه من و مامانم يا بابام و اون زنيکه غلاق بي همه چيز نميدونم چي سر ايندم مياد

    + به تو چه 
    .
    + :) 
    سلام من بچه طلاق نيستم ولي پدر مادرم دعوا هاي خيلي شديدي دارن
    جوري که همو کتک ميزنن و کل زندگي رو روي سر هم ميشکونن
    پدر مادرم 2 بار هست که ميخوان از هم جدا بشن ولي بخاطر من جدا نشدند
    مادرم بخاطر فشار رواني اي که پدرم روش ميذاره هرروز به من زور ميگه و کتکم ميزنه و اون حد از عصبانيتش رو روي من خالي ميکنه يکبار جوري کتکم زد که کل بدنم کبود و خوني بود و پدرم هم کلي سرم داد ميزنه و روم دست بلند ميکنه….
    من واقعا تحمل اين همه دعوا رو ندارم هيچ وقت خونه ما ساکت نبوده و هميشه داخلش دعوا و کتک بوده
    هرروز مادرم بهم ميگه ازت متنفرم پدرم بهم ميگه تو بي دستو پايي با اينکع هرروز غذا رو من درست ميکنم،هرروز کاراي خونه رو من ميکنم و مامانم به خودش اجازه نميده از جاش بلند بشه…
    چيکار کنم اين وضعيت تموم بشه؟…واقعا ديگه روانم بهم ريخته و هر شب کارم شده گريه کردن…حتي يبار دست به خودکشي هم زدم ولي بخاطر پدر مادر بي عاطفم نتونستم خودمو بکشم…
    پاسخ

    خيلي درد داره... مي فهمم
    + Sama 
    سلام پدرومادرم طلاق گرفتند من اول مي‌خوندم و آنها طلاق سختي داشتن
    آنها عاشق هم بودن سخت بود طلاق گرفتن سيع کردم خود کشي کنم
    ولي چهار سال گذشت من فهميدم که بخاطر يک چندتا موضوع طلاق گرفتن ولي من الا يک دختر آزاديم من کودک بودم فهميدن آزاد بودن چيه
    +
    سلام،من 14 سالمه و امسال والدينم قصد طلاق دارن،البته فهميدم نا مادري هم دارم،اون ادمي خوبيه،ولي من نميدونم چي کار کنم،پدرم خيلي درکم ميکنه و من بخاطر اينکه مادرم اجازه نميده با پدرم برم بيرون بايد بعد از مدرسه يواشکي باهم حرف بزنيم،من هم مادر و هم پدرم رو خيلي دوست دارم،ولي تو شرايتي گير کردم که خيلي سخته،گاهي اونقدر رواني ميشم که ميخوام از خونه فرار کنم.گاهي نميتونم تصميم بگيرم،تو 13 ساليکه دعوا نبود نبايد با عمه ها و خانواده پديرم راحت ميبودم،چون مادرم ناراحت ميشد،ولي من عاشقشون بودم،الان اگر والدينم طلاق بگيرن شايد زندگي خوبي داشتع باشم ولي تا دلم يه بقضي هست.
    + هانيه 
    سلام من دخترم و 15 سالمه
    مادر پدرم هردو شاغلا و من نصف روز رو تو خونه تهنا زندگي ميکنم به غير از شب ها که مادر و پدرم ميان خونه
    مادرم از 5 سالگيم داره به پدرم خيانت ميکنه و يکي دوبار هم نبود ولي نميدونم که همو ديدن يانه چونکه مجازي باهم آشنا شدن و الان چند ساله که خيانت پدرم هم بهش اضافه شده دوروز دعوا ميکنن و دوروز خوبن
    اين وسط فقط من دارم نابود ميشم اصلا حال روحي خوبي ندارم درسم هم به شدت افت کرده و اصلا دوست ندارم حالم اينجوري باشه من واقعا راضيم که پدر و مادرم طلاق بگيرن چون ميدونم که هيچکدومشون نميتونن دست از خيانت بردارن حتي وقتي که بچه تر بودم خالم خيانت مادرم رو فهميده بود و نزديک به 6 ماه باهم قهر بودن ولي بعدش هيچي
    اين وسط پدرم هم مداوم داره به من گير ميده مثلا موهات چرا از شال بيرونه ، مانتو چرا کوتاهه ، چرا شلوارت سفيده ، چرا رنگ مانتوت جيغه خانواده آدماي بشدت مذهبان ولي فکر کنم از مذهبيت فقط تحميل کردن به من رو ياد گرفتن
    تورو خدا بگيد چيکار کنم قبلا هم يک بار پرسيدم کلي جواب نگرفتم من واقعا دوستدارم که طلاق بگيرن . تا الان هم يک بار دست به خودکشي زدم
    + درسا 
    پيام بذاريد
    + Haniye 
    سلام من 15 سالمه مامان بابام هردو شاغلا و من تنها وو خونه زندگي ميکنم به غير از شبا که والدينم ميان خونه
    هم مادرم به پدرم و هم پدرم به مادرم خيانت ميکنه پدرم چند ساله ولي مامانم از 5 سالگيم داره به پدرم خيانت ميکنه هار روز خونه مون يه وسواس هر بار سر چيزاي مختلف دقيق بعد دو هفته دوباره دعواشون شده
    و پدرم هم هي به من گيره ميده سر چيزاي مختلف مثلا چرا موهات بيرون از شاله چرا لباست کوتاهه چرا درس نميخوني و ...
    مامانم يکسره درحال نفرين کردنم و انرژي منفي بهم دادنه
    واقعا دوستدارم طلاق بگيرن چون که ميدونم خيانت ميکنن اصلا نميتونم محبتشون بهم رو واقعي در نظر بگيرم دوروز دعوا ميکنن دوروز خوبن
    بابام هم اصلا پول نميده
    براي مثال مدرسه مون 400 تومن کمک مردمي ميگرف اجباري بود قسط بندي کردن ولي باباي من بازم پول رو نداد هر روز تومدرسه دارم ميرم دفتر و اصلا نميدونم چکار کنم
    همه اينا داره به من آسيب ميزنه از درسم موندم و اصلا حال روحي خوبي ندارم ولي واقعا نميخوام اينجوري بمونم
    تا الان هم يک بار دست به خودکشي زدم ولي ناموق بوده
    تروخدا بگيد چيکار کنم ؟
    مامان بابام دعواهاشون وحشتناک بده الانم مامانم طلاق ميخواد بگيره ماه ديگه نوبت دادگاه دارن تقصير کار بابامه ولي من فقط دلم برا داداش 6 سالم ميسوزه که توي اين سن کم قراره کنار پدرش نباشه
    دارم فکر ميکنم ارزش داره ادامه بدم؟
    + دختر تنها 
    سلام من 10سال دارم خيلي ناراحت هستم مادرم به خاطر زجري که از خانواده پدرم کشيده ميخواد طلاق بگيره هرچي گريه کردم گفتم اگر اين کار رو کردي خودمو ميکشم کارتون خواب ميشم من اصلاً هيچ فکرش رو هم نميکردم که اينجوري بشه مادرم ميگه که بابات با خانمها راحته وگرنه سيلي انسان خوبيه همه خصوصياتش خوبه بچه ها تو رو خدا يه راهنمايي بهمن کنيد تا يه خاکي بر سرم بريزم بابام ميگه مهريه نميدم حتي اگه برم زندان صدام ميلرزه دست و پاهام يخ شده از شدت گريه کردن چشمم قرمز شده و پف کرده
    + Shin 
    سلام من يک دختر 13 ساله هستم
    داداشم وقتي بچه بودم بيشتر وقت ها لمسم مي کرد و بيشتر وقت ها ميزدم ولي درکش مي کنم مي خواست انتقامش را از راه من بگيره، بابام قبلاً داداشم و ميزد و رابطه شون خيلي خوب نبود برا همين روي من خاليش مي کرد، اصلا ازش اعصباني نيستم الان ولي اين حساسم کرده و يکم مشکل برام ايجاد کرده
    مامانم و بابام جديدا وقتي داداشم نيست دعوا مي کنند، با هم يه چند وقتي با هم قهر هستند و با هم حرف نمي‌زنند من دليلش را نميدانم
    گوشي مامانم را چک که مردم ديدم راه هاي طلاق را سرچ کرده من ديگه واقعا نمي دونم چيکار مي توانم بکنم اگه از هم جدا شن
    + نمي تونم واقعا بگم 
    سلام من يک دختر هستم 11 سالمه و دوس دارم مامان بابام طلاق بگيرن الان 2 ماه هس رفته تهران الان مامانم فقط گريه ميکنه آبجيمدرس نمي تونه بخونه اصلا متنفرم از اين زندگي من بابام رو با ي زن تو اتاق ديديم ک خوابيدن باهم الان از اون زن ي بچه داره مارو هم ول نمي کنه هروز با يکي مي خوابه واقعا خستم کمک کنيد توروخدا
    پاسخ

    متاسفم از چيزي که تجربه کردي، اون هم تو اين سن
       1   2   3   4   5    >>    >