• وبلاگ : تا ساحل اميد
  • يادداشت : دايه ي خشن!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    جالب بود دقيقا ما هم تو زندگي مون زماني حکمت کار خدا رو ميفهميم که ديگه ... کلي اعتراض کرديم
    پاسخ

    آره، ولي آيا يعني من مي تونم موفق بشم؟

    سلام درباره پنگوئن ها حتما از روي غريزه هست که اينطور رفتار مي کنند....
    پاسخ

    اوهوم...ببخشيد چرا وبلاگ شما جاي نظرات نداره؟
    + سلمان 


    اتفاقا خودم ميخواستم بگم تاييد نكني.

    نه پستتو نخونده بودم. ديروز جلسه داشتم زودي اومدم نت و رفتم. امروزم دو سه ساعتي تو وب خواهرت بودم. الان خوندم اينو.

    كليت حرفاتو قبول دارم. اما كلا با تنبيه بچه حتي تو اون شرايط استرس و نگراني بزرگترا مخالفم. بالاخره يه فرقي بين بزرگتر و بچه بايد باشه. اون بچه اي كه گم شده تو اون شرايط خاص فقط دنبال يه آغوش امنه. اما بارها ديدم بچه داره ميره وسط خيابون و در استانه تصادفه ماشينه ترمز ميكنه و نميزنه . مادره كه بايد قبلش دست بچشو ميگرفت و مواظبش مي بود و قصور كرده حالا كه ميبينه خطر رفع شده بچه رو وسط خيابون ميگيره زير كتك . اون بچه حواس جمع نميشه. هر آدمي چه بزرگ و چه كوچيك ممكنه حواسش پرت بشه و در آستانه تصادف باشه اما اون كتكه هميشه تو ذهنش ميمونه.

    كلا با تنبيه مشكل دارم. من خيلي به ندرت شايد به تعداد انگشتاي يه دست از بابا يا مامان كتك خوردم. اونم نه كتك به اون معني. خيلي مختصر. اما هيچ كدوم از اونا به اندازه يه روز كم محلي كردن مادرم يا قهر كردنش با من رو تاثير نداشت. يعني اگه مادرم هر روز منو ميزد مشكلي نداشتم اما دوست داشتم يه ساعت هم وجود نداشته باشه كه باهام قهر باشه ...

    شايدم من اينجوري ام.

    نميدونم

    ..

    پاسخ

    اوهوم...من هيچ وقت توي اون شرايط قرار نگرفتم، يعني بچه بودم زيــــــاد گم مي شدم اما بعدش هيچ وقت مامانم دعوام نكرد.راسيتش چندي پيش درگير مشكل يكي از دوستانم بودم كه سي و دو سال سن داره، و خوب قاعدتاً نابالغ و جاهل نيست اما بدون مشورت كاري را انجام داده بود به غايت احمقانه، بعد كه افتاده بود توي چاه با من و خواهرش و يكي دو نفر ديگه صحبت مي كرد و راهكار مي خواست، از بين افرادي كه باهاشون مشورت مي كرد فقط يك نفر كارش را تاييد كرده بود و حمايت، همه ي ماها بهش گفتيم داره اشتباه مي كنه و بايد خودش را از اين مخمصه بكشه بيرون، خواهرش هم همين را گفته بود و البته سرزنشش هم كرده بود، كاري كه همه ي ماها در دل انجام داديم! مي دونيد چه كار كرد؟ همون راه را ادامه داد تا بيشتر خورد شد، شكست، داغون شد، راهي را رفت كه دوست داشت و تمام مدت فقط آه و ناله مي كرد كه اگر والدينم متوجه بشند دركم نمي كنند، سرزنشم مي كنند.بعضي كارها واقعاً سرزنش داره، مگر مي شود سرزنشي در كار نباشد؟ اينهايي كه نوشتم به قصد دفاع نيست...منم خيلي ايده آليستم فقط الان مي تونم اون رفتار بزرگترها را درك كنم ولي اين درك به معناي تاييد يا رد مطلق نيست
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ چهارشنبه 20 شهريور 92 نوشته (دايه ي خشن!) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    متشکر
    سلام ...چندروزه داره ميده عاشقشمممممممم.ديدي چقدراون جوجه مرده روگذاشت زيرش ؟
    پاسخ

    وعليکم السلام... خيلي قشنگه، من يک قسمتش را بيشتر نديدم ولي محشر بود، آخي، آره ديديد چه محبتي به اون دوربين جوجه ايه مي کرد!