سفارش تبلیغ
صبا ویژن

" عجب آدم هایی پیدا می شندا، واقعاً من نمی دونم مردم چطوری روشون می شه؟ خجالت نمی کشند؟ رفته بودم لباس بخرم یه خانمی این قدر با فروشند جر و بحث کرد و چونه زد که آخرش مرده مجبور شد جون بچه اش را قسم بخوره که دیگه بیشتر از این براش راه نداره تخفیف بده، آخرشم خانمه خرید نکرد و گذاشت رفت!"

این ها را همکارم با حرص خاصی تعریف می کنه، بهش می گم:" خب بعضی ها واقعاً دستشون تنگه وگرنه هیچ کس دوست نداره این جوری خودش را خرد کنه."

جواب می ده:" خب نخره، مگه مجبوره؟ خب نخره. من وقتی پول همرام نیست خرید نمی کنم، الان رفتم خرید گفته می شه صد و ده هزار تومن گفتم خب بشه، خریدم، ولی یه وقتی پول ندارم نمی خرم، مجبور که نیستم."

چشم می دوزم به چهره اش و به لباسی که صد و ده هزار تومان خریده! لباسی که ارزشش شاید بیش از 30 هزار تومان نباشد، ولی خب این همکار ما استعداد شگرفی در حرام نمودن پول دارند چه می شود کرد؟! دنیای متفاوتی دارد، دنیایی که با فقر و تنگ دستی کیلومترها فاصله دارد؛ به همین دلیل نمی تواند درک کند اگر او از سر تفریح و تنوع به خرید می رود دیگری از سر نیاز، اجبار و حفظ آبرو به مغازه ای قدم می گذارد.

آری! فردی که هر دو سه ماه یک بار حدود صد هزار تومان برای دختر دو- سه ساله اش پوشاک می خرد و هر روز حدود ده هزار تومان خوراکی نباید دنیای خانواده ای را درک کند که سالی یک بار هم شاید نتوانند صد هزار تومان برای پوشاک هزینه کنند و یا سالی ده هزار تومان برای خوراکی هایی از دسته ی چیپس و پفک و پفیلا

کاش می آموختیم دنیا را از دید آنانی بنگریم که به آن تعلق دارند نه از دید خودمان که به دنیای آنان تعلق نداریم...

 

بارالها! در روزگار توانگری لحظه ای روزهای فقر و تنگدستی را از یادم مبر، مبادا که فراموش کنم کمک کردن را.... الهی آمین



[ یکشنبه 90/6/27 ] [ 8:20 عصر ] [ ساجده ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه