روزي سر كلاس درس سالهاي دوم و سوم دبيرستان قديم بود.
بعضي از بچهها تازه ريش در آورده بودند و تحت تأثير سعيد ريش گذاشته بودند.
يكي از دبيرها كه خيلي غير مذهبي بود به يكي از بچهها گفت: ريشت را چرا نميتراشي؟ دفعه ديگر که آمدي سر کلاس ريشت را ميتراشي!
آن دانشآموز هم حول شد و گفت چشم آقا.
سعيد بلند شد و گفت: آقا چرا ريشش را بتراشد؟
خود سعيد آن موقع هنوز به طور کامل و پرپشت ريش در نياورده بود.
آن دبير گفت: چون كثيف است، آلوده ميشود.
سعيد گفت: شما هفتهاي چند بار حمام ميرويد؟
گفت: هفتهاي يكي دو بار.
گفت: آقا ريش اين بلندتر است يا موي سر شما؟ تازه اين ريشش را روزي سه، چهار مرتبه با وضو ميشويد و اما شما موي سرتان را هفتهاي يكي دوبار ميشوئيد.
همه بچهها خنديدند و آن دبير سعيد را از كلاس بيرون كرد اما جلسه بعد كه سعيد در كلاس بود و آن بچه هم ريشش را كوتاه نكرده بود معلم ديگر چيزي نگفت.