وبلاگ :
تا ساحل اميد
يادداشت :
خيابان منوچهري
نظرات :
0
خصوصي ،
33
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
گلصنم
جالب بود. دايي من هم منو خيلي اذيت مي کرد هر وقت مامانم حواسش نبود از دور اشاره ميکرد که ميام گوشت رو مي برم يا يه دفعه که مامانم نبود به پسراش گفت بريد بند بياريد ببنديم گوشهاشو ببريم هيچ وقت يادم نميره چقدر ترسيده بودم هر جي به مامانم ميگفتم منو با دايي تنها نذار مامانم درکم نمي کرد.
با اين وجود خيلي داييم رو دوست دارم.
پاسخ
آخي