شماها تقریباً اخلاق من را می دانید، این که چقدر حساس بودم روی ناشناس ماندن، این که دوست نداشتم کسی که وبلاگم را می خواند خود واقعی ام را بشناسد؛ وبلاگ قبلی ام را دقیقاً به همین دلیل حذف کرده بودم. به تازگی به خود جرات دادم با چند نفر از وبلاگ نویس ها ملاقات داشته باشم!
روز سه شنبه استاد بی مقدمه از آدرس وبلاگم پرسید. نمی دانستم چه بگویم؟ از طرفی این جا پر است از حرف هایی که دلم نمی خواهد آشنایان بدانند از طرفی استاد بود و شرم مانع می شد پاسخ منفی بدهم! آدرس را دادم
منزل که رسیدم به این فکر می کردم که وقتی استاد به وبلاگم سرمی زند احتمالاً کدام پست را می خواند؟ مطلبی که نوشته ام چیست؟ خوب است؟ بد است؟ چطور است؟
نمی دانم چرا قبل از آن هیچ گاه فکر نکرده بودم خدا هم این جا را می خواند؛ یعنی مطلبی که می نویسم خوب است؟ بد است؟ چطور است؟ آیا مورد رضایت خداست یا مورد غضب او؟
[ پنج شنبه 89/9/25 ] [ 10:3 عصر ] [ ساجده ]