سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همکارم – همین همکارم که شده پای ثابت پست هام! – چند روزی بود که مدام از ترس های پسرش صبت می کرد، این که از ترس دچار لکنت زبان شده، این که همش بغض داره و طوری رفتار می کنه که گویی پنج شنبه – دیروز- روز آخر دنیاس! آخه ظاهراً دوست هاش در این رابطه توی مدرسه با هم حرف زده بودند و اون هم به این باور رسیده بود. پسرش سال ششم ابتدایی ِ

دیشب داشتم با برادرم صحبت می کردم، صحبت از پسرش شد – پسرش کلاس پنجم ابتدایی ِ – با کِیف ِ کوک شروع به تعریف کرد که همکلاس ها و دوست های پسرم بهش گفتند که پنج شنبه آخر دنیاس، اون هم یکی یکی علائم ظهور را برشمرده و گفته اگر آخر دنیاس پس منجی آخر الزمان کجاست؟ حضرت مسیح کجاست؟ لشکر 313 نفری کجاست؟ خلاصه این که حال همه شون را گرفته!

شاید در نگاه اول هر دو واکنش عادی باشه اما از نظر من هر دو واکنش نشات گرفته از آموزه های دینی برای بچه هاست، همکارم خیلی تعریف می کنه که رفتم برای پسرم شال عزا خریدم، پسرم اینها از طرف مدرسه دسته ی عزاداری راه انداختند و خلاصه مواردی از این دست، اما همین ترس و واکنشش نشون می ده صرفاً یک سری نکته های ظاهری از دین را یاد گرفته نه عمق دین را؛ و این همون چیزیست که در خیلی خانه ها و خانواده ها شاهدیم، بچه هایی که در بچگی خیلی مذهبی اند اما در نوجوانی و جوانی کلاً رنگ عوض می کنند. همه ی اینها به خاطر عمق آموزه هاست، من، شما، یا دیگر افرادی که می شناسیم عمق دین را شناختیم یا ظاهرش را؟!

به شایعه ی آخر دنیا بودن خندیدیم و ردش کردیم یا شک کردیم و نقلش کردیم؟!

 



[ جمعه 91/10/1 ] [ 9:25 صبح ] [ ساجده ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه