چند وقت پیش مطلبی در اینترنت خواندم که امروز نیز دو- سه بار مجدداً آن را دیدم؛ متن بدین مضمون بود:
پسر سر یخچال میرود؛ پدر از شرمندگی سرش را به زیر میاندازد؛ پسر که یخچال را خالی دیده، لیوان آب را پر میکند و بلند میگوید: چقدر تشنه بودم و پدر میداند که پسرش حالا دیگر مردی شده...
.
.
.
رفتم سر یخچال، هیچی توش نیست، حتی آب! به خواهرم میگم: بابا هم نداریم از شرمندگی سرش را به زیر بیندازد؛ هی خودمان باید شرمنده شویم!
----------------
روزهای اول امتحانات بچهها امتحانی داشتند که هنوز پاکت سوالاتش دارد توی فایم خاک میخورد؛ هفتهی پیش زنگ زدهام به استاد میگویم: پاکت سوالاتتان را نیومدید تحویل بگیرید، امیدوارم بودم امروز که کلاس دارید تشریف بیارید که امروز هم نیومدید!
میگوید: آخه به من زنگ نزدید برنامهی کلاس هام را بگید...
- نباید تماس بگیریم خودتون باید با مراجعه به پرتالتون از برنامه مطلع بشید، قبلاً که مدیر گروه از شما وقت گرفته بودند، مشخص بود این ترم کلاس دارید. حالا پاکت سوالات را کی تشریف میآورید تحویل میگیرید؟
- هفتهی آینده
- هفتهی آینده، یک شنبه 22 بهمن تعطیلِ
- خوب پس هفتهی بعد!
- :|
دیروز یکی از بچهها برای انتخاب واحد مشکل داشت، آمده بود برای رفع مشکل، از ساعت 9 صبح تا 2 بعد از ظهر درگیر بودم و ایشان منتظر، آخرالامر مشخص شد به دلیل عدم ورود و تایید نمرات سیستم ایشان را مشروط میشناسد، هیچ کاری هم از هیچ کس ساخته نیست مگر آنکه استاد محترم نمرهی ایشان را وارد کند!
جواب این دانشجو و خیلی دیگر از این دانشجوها را که میدهد؟ این حق الناس نیست؟ چه ساده لوحانه فکر میکنیم حق الناسی بر ذمهی ما نیست. خودم را میگویم... حواسم باشد گاهی خیلی ساده خطا میکنیم، خطاهای بزرگ...
پ. ن. خدایا ما را شرمندهی خودمان، خودت و اطرافیانمان مکن. خدایا هر کجا پایم خواست بلغزد تلنگری بزن حواسم را جمع کنم، خدایا آروم تلنگر بزن
[ یکشنبه 91/11/22 ] [ 5:37 عصر ] [ ساجده ]