سلام
قبل نوشت: سال نو مبارک البته با بیست روز تاخیر!
اواخر اسفند می خواستم مطلبی را بنویسم و به دوستان سر بزنم بعد برم سفر، چون می دونستم ایام تعطیلات نمی تونم نت سر بزنم ولی فرصت نشد که نشد، از بیست و پنجم اسفند تا هفده فروردین هم که کلاً روی ماه کامپیوتر را ندیدیم و دنیایی داشتیم به دور از این تکنولوژی ها...
حالا قراره جبران کنم...
پرده ی اول
قبل از عید یکی از دانشجویان که زیاد دیده ام بیاید برای افراد مختلف سراغ دختر مناسب بگیرد آمد سراغم، در موردِ دخترِ یکی از همکاران پرسید:موهاش بورِ ؟
- نه، حالا شاید مو مشکی نباشه ولی قطعاً قهوه ای پررنگ می شه تا بور
- دانشجوی فوق لیسانس اند؟
- نه، دانشجوی لیسانس اما نمی دونم سال چندم
- محجبه اند؟
- نه، دختر بشاش و با روحیه ایست، به نظر من متکبر هم نیست، خودش را نمی گیره و سریع ارتباط برقرار می کنه اما محجبه نیست، خب به هر حال همه در محیط دانشگاه محتاط تراند ولی ایشون را من چند بار دیدم آرایش داشته مقنعه اش هم عقب بوده
- البته دخترها بعد از ازدواج تا 50 درصد تغییر می کنند، باحجاب می شند، دختر و پسر از هم تاثیر می گیرند
- نمی دانم والا
- برای یک نفر می خوام، گفته یه دختر بور می خوام، محجبه، فوق لیسانس، سفید رو ؛ ایشون پوستش چطوره؟
- وا، حالا چرا بور؟
- از معیارهای ایشون بوده دیگه، منم بهش گفتم ولی معیارهایش همینه
- پوست ایشون که سبزه نیست ولی سفید هم نیست، گندمیه
ناگهان یادم به یکی از همکارها افتادم که همه ی شرایط ایشون را داشت؛ گفتم: یکی از همکارهامون هست، بور هستند، سفید رو، دانشجوی فوق لیسانس، محجبه، البته من در حد یه همکار ایشون را می شناسم، در این حد دختر خوبیه، کرمانیه
تا گفتم کرمانیه گفت: نه، کرمان که... سادات هستند؟
- نه
- نه، ایشون می خواند سادات باشه
- هوم، ایشون سادات نیستند البته دختر خانم فلانی هم سادات نیست، محجبه هم که...
- نه، جوون ها بعد از ازدواج عوض می شند
توی دلم گفتم: غلط کردی! رفتم منزل و قصه را برای خواهرم تعریف کردم، گفتم متعجم از این که این دختر هیچ کدوم از مشخصاتی که می خواست را نداره، مخصوصاً حجاب که این قدر روش تاکید داره، برعکس کلاً از نظر حجاب خیلی با این مقوله فاصله داره و بخصوص این که کلاً تیپ هاشون یا فشن ِ یا سوسول! نه سادات، نه دانشجوی فوق، نه خوشکل، نه سفید و بور، نه....
خواهرم جواب داد: ساده ای ها، ایشون می خواسته از این خانواده دختر بگیره، خانواده ای با موقعیت اجتماعی مناسب، متولول و کم جمعیت، بقیه اش مهم نیست؛ چقدر تو ساده ای...
دیدم راست می گه
پرده ی دوم
خانمی بیش از سه چهار ماه است مدام زنگ می زند دانشگاه، از کارشناس ها سراغ دختر محجبه می گیرد، این میان به من هم زنگ زد:
...
- یه دختر باحجاب می خوام که حجابش کامل باشه، سال اول یا نهایتاً سال دوم، معدل بالا، قمی هم باشه، از خانم فلانی پرسیدم نتونستند کسی را بهم معرفی کنند، گفتند از شما بپرسم
کمی من من کردم، سعی کردم طفره بروم، چند باری هم به وقت دیگری موکولش کردم ولی چاره ای نبود باید یه دختر خوب بهشان معرفی می کردم
- ببینید من شناخت زیادی روی دانشجوها ندارم، ولی یکی از بچه هامون هست دختر خوبیه، از نظر حجاب هم عالی، درس خون و معدل بالا ولی دقیقا به همین دلیل نمی دونم تمایل به ازدواج دارند یا نه، اگر بخواهید باید از خانواده اش اجازه بگیرم اگر راضی بودند شماره اشون را بهتون بدم
- ایشون رشته اشون چیه؟
- ... ( از رشته های دانشکده ی علوم انسانی بود)
- نه، من می خوام رشته اش حتماً فنی باشه، چون کارشناس فنی مهندسی و مدیریت کسی را نتونسته بودند بهم معرفی کنند گفتم خوب حالا حسابداری هم بد نیست، از گرایش های رشته ی ریاضیه
- بله! بچه های حسابداری مون که سال اولی ندارند، سال دومی ها هم اصلاً محجبه نیستند، محجبه هاشون هم قمی نیستند، همه شهرستانی
- یعنی خوابگاهی
- بله
دوباره و دوباره و دوباره زنگ زد تا مجبور شدم بگردم دنبال سوزن توی انبار کاه و یه دختر قمی باحجابِ سال دومی ِ رشته ی حسابداری پیدا کنم، زنگ بزنم از خانواده اش اجازه بگیرم و نهایتا به ایشون معرفی شون کنم. اما تا فامیل ایشون را گفتم پرید وسط حرفم که:
- این فامیلی مال قمی ها نیست
- شرمنده منم قمی نیستم، فامیلی ها را نمی شناسم، دختر دیگه ای را هم نمی شناسم؛ فقط دیدم ایشون آدرس شون مربوط به قم هست
آخه خداوکیلی اینها ملاکه، دختر می خواند یعنی محجبه ولی در حقیقت رشته براشون ملاکه و شهر! نه اخلاق، نه ایمان، نه فرهنگ، نه تفاهم
پرده ی سوم
یکی از همکارها هست تقریباً هر هفته بهش زنگ می زنند برای معرفی دختر خوب؛ چند وقت پیش بهش زنگ زده بودند ایشون هم چند تا دختر معرفی کرده بود ولی مقبول واقع نشده بود، برای همین از من پرسید، منم دوست ندارم توی این موارد نظر بدم با بی میلی جواب دادم: من که قم کسی را نمی شناسم
- نه، یعنی می گم تو دانشجوهات، یه دختر محجبه و با اخلاق، کم سن و سال چون پسره بیست و سه سالشه
- نمی دونم، این دختری که الان اتاق بود خوبه، هم سال دومیه از نظر سن، هم حجاب خیلی خوبی داره، اخلاقشم که خودت دیدی
- با یه حالتی که انگار یه مطلب چندش آور بهش گفتم، برگشته می گه: نه، یه دختر خوشکل
- اصلاً همین طوری مونده بودم، آخه کجاش بدِ، بنده ی خدا
حالا این که خوب بود چند وقت قبل تر از خود من مشخصات یکی از همکارهای هم سن و سالم را گرفت، می دونم هر دختری را هم که معرفی می کنه فقط با معیار زیبایی می سنجه نه معیار دیگه ای، با این حال نمی دونم چرا فکر می کنه هر بار باید برای من توجیه بیاره، مثلاً اون بار برگشته می گه: ناراحت نشی که تو را معرفی نمی کنم هاااا، آخه شرایط سنیش به تو نمی خوره، دختر خوشکل هم می خواند...
- !
چون خیلی طولانی شده پرده ی آخر
رفته بودیم کفش فروشی، چند تا از فروشنده ها که اتفاقاً تیپ های موجهی هم داشند جمع شده بودند دور هم داشتند حرف می زدند، یه قسمت از مکالمه اشون را شنیدم که تصادفاً گوینده تیپی غلط انداز هم داشت، منظور از غلط انداز این که به اشتباه فکر می کردی باید فردی مذهبی باشه...
- دیدی دختره داشت قبول می کردا، اون دختر چادریه نذاشت، رایش را زد؛ ( این قسمت از مکالمه را با صدای مکرر بوق بخوانید) بوق آخه بگو به تو چه مربوط بوق حالم به هم می خوره از این چادری ها بوق دیگه کی چادری ها را تحویل می گیره بووووووق
آخر نوشت: بیماری توی معیارهات می گی محجبه، چرا حجاب شده لقلقه ی زبان خانواده ها و پسرها ولی بعد عروسشون از هفت قلم آرایش و مقنعه ی فرق سر چیزی کم نداره، خوب از اول بگید: پولدار باشه، موقعیت اجتماعیشون توپ باشه، با آرایش خودش را خوشکل بکنه!
والا
خدایا آرایش کردن را به ما هم یاد بده!
[ چهارشنبه 92/1/21 ] [ 12:16 عصر ] [ ساجده ]