با حالت حاکی از انتقاد و گلایه می گه: "این دوستم خیلی تلاش کرد با تو ارتباط برقرار کنه ولی تو نه با کلام ولی به حالت های چهره ات تلاش هاش را نقش بر آب کردی."
با اعتراض جواب می دم: حالا خوبه من با همه ی دوست های تو ارتباط برقرار کردم خودت چی؟ با هیچ کدوم از همکارهای من حاضر نیستی ارتباط برقرار کنی...
جواب می ده: " خب وقتی من اومدم اتاقت، برگشته با لبخند به من می گه وای، چقدر خوشحال شدم از دیدنتون، بیا اتاقم و ... در حالی که یه غریبگی سنگین تو صداشه ولی لبخند می زنه و قوبون صدقه می ره، خوب مشخصه داره نقش بازی می کنه، ابراز احساساتش واقعی نیست... "
می گم: خوب منم دقیقاً همین طور، هیچ وقت این همه ابراز احساسات دوستت را نتونستم باور کنم، به نظر می یومد همه ی این ابراز احساسات فقط لغلغه ی زبانه، هیچ کدوم واقعی نیست؛ همین همکارم هم اوایل خیلی از این ابراز احساس ها می کرد، در لحظه به من می گفت از همه بیشتر دوستت دارم و جلوی خودم به یکی دیگه از همکارهام می گفت: تو را از همه بیشتر دوست دارم
منم هر بار این طوری ابراز احساسات می کرد، می گفتم: دیدید الکی می گه، همین حالا به من گفت، بعد به ایشون تا چند لحظه ی دیگه به چند نفر دیگه هم می گه. اینها همش الکیه، باور نکنید... چند بار این طوری بهش گفتم حالا دیگه از این ابراز احساسات الکی خرجم نمی کنه.
آخه واقعاً چرا بعضی ها خودشون را ملزم می دونند این قدر احساسات بیخود خرج کنند؟ نمی خواد بگی دوستت دارم، عاشقتم، بوس... همون صحبت معمولی ت نشون می ده واقعاً یه دوست واقعی هستی یا نه
نکته: با ابراز احساسات مخالف نیستم ولی با ابراز احساسات غیرواقعی و الکی به شدت مخالفم و مخالفتم را ابراز می کنم؛ وقتی ابراز احساسات واقعی نیست شنونده متوجه می شه، خوب همین باعث دفع شخص مقابل می شه و نه جذب... واقعی باشید، خودتون باشید.
بارالها! محبت را از دل های ما مگیر...
[ دوشنبه 92/5/28 ] [ 11:34 عصر ] [ ساجده ]