وقتی مادر می رود گویی روح زندگی هم با او می رود...
همین که صبح ها ساعت 3 صبح نور چراغ اتاق، خوابت را خراب می کند، همین که صدای یاسین خواندن یا زیارت عاشورایش صبح ها همراهیت می کند، یعنی زندگی جریان دارد...
اگر چه باز هم باید تنها صبحانه بخوری ولی همین که روزی که دیرت شده برایت لقمه می گیرد یعنی محبت مادرانه فرق دارد، همین که سر سفره مداوم خواهرت را صدا می زند، آنقدر که کلافه می شوی و نمی خواهد قبول کند او با یک ساعت تاخیر سرسفره می آید یعنی محبت مادرانه فرق دارد...
همین که ظهرها بوی ناهار فضا را پرکرده یعنی مادر با خودش برکت دارد...
وقتی مادر نیست، زندگی یک چیزی کم دارد...
بارالها سلامت بدارش... الهی آمین
[ دوشنبه 92/9/11 ] [ 8:18 صبح ] [ ساجده ]