سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دارم کتاب "وقتی نیچه گریست" اروین یالوم را می‌خوانم، رمانی آموزشی در باب آموزش روانشناسی هستی‌گرا- اگزیستانسیالیسم- و به ویژه درمان وسواس را آموزش می‌دهد. شخصیت‌های اصلی داستان دکتر برویر استاد و دوست فروید(پدر روانشناسی) و نیچه فیلسوفی اگزیستانسیالیسم شکل گرفته و روند داستان جلسات مشاوره‌ی این دو برای درمان ناامیدی و خودکشی ست. در این مکالمات به خوبی نکات اصلی این روانشناسی را می‌آموزی؛ اینکه:
انسان از آزادی هراس دارد، انسان تمام عمر تلاش می‌کند تا به آزادی برسد اما آن گاه که به آزادی می‌رسد از آن می‌گریزد!
انسان خدا را انکار می‌کند تا به رهایی برسد، تا از تقیدهای بی‌معنای دینی رها شود اما به پوچی می‌رسد، برای فرار از این پوچی به هر آن‌چه بر سر راه است چنگ می‌زند.
این که در زندگی به دنبال مقصریم، مقصرهایی که ما را در بند کشیده‌اند، ما را احاطه کرده و حق انتخاب را از ما گرفته‌اند، آزادی ما را ربوده‌اند ولی وقتی از آنها خلاص می‌شویم، هراسان می‌گردیم و به دنبال فرد، موقعیت یا چیز دیگری هستیم که ما را به بند بکشد.
در نهایت ما دچار بیماری روانی می‌شویم به خاطر ترس از آزادی!
من به درستی یا نادرستی فلسفی یا مذهبی این دیدگاه کاری ندارم، آنچه این کتاب برای من به ارمغان آورد چند نکته بود، نکاتی که می‌دانستم ولی لازم بود یادآوری شود؛ اینکه:
ما هر لحظه در حال انتخابیم، حتی تمام آن لحظاتی که احساس می‌کنیم تقدیر برای ما چیزی را رقم زده، بخشی از آن را خود رقم می‌زنیم. ما آزادیم تا تصمیم بگیریم این لحظه و اکنونمان را چگونه سپری کنیم. ما انتخاب می‌کنیم اما هر گاه از انتخاب‌های خود خسته و ناامید می‌شویم دیگران را مقصر قلمداد می‌کنیم و این تقصیر هر لحظه ما را از هم دورتر می‌کند، روابط‌مان کدر، کدر و کدرتر می‌شود.
به این فکر کردم که گاه یک دلخوری کوچک چطور در طول زمان در روح و جانمان ریشه می‌دواند و بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود، مهم نیست این دلخوری معقول و به جا باشد یا یک دلخوری زاییده‌ی ذهن ما، مهم آن است که اگر حل نشود جای خودش را به دلخوری بزرگ‌تر می‌دهد. باید یا مشکلت را با او در میان گذارده، حل کنی و یا خودت را برای کسی تخلیه کنی.
به خودم فکر کردم، به دلخوری ریشه دوانده در درونم، آنچه در تمام وجودم رخنه کرده و امروز چقدر روابطم را تحت تاثیر قرار داده است. تصمیم می‌گیرم از نو شروع کنم، همه‌ی آن دلخوری‌های تلمبار شده روی هم را به کناری بگذارم و آزاد و رها به خودم، خواهرم و خانواده فکر کنم. برای این کار به همه‌ی آن دلخوری‌ها فکر کردم، ریشه‌یابیشان کردم، نوشتم، خود را تخلیه کردم و دیدم که چقدر به خانواده‌ام عشق می‌ورزم، دوستشان دارم و می‌توانم حالا از نو شروع کنم.

پ.ن. این پست چند روز پیش نگارش شده.

بارالها، کمکم کن همواره با ذهنی عاری از سوءنگری و سوءبرداشت به اطرافیانم نگاه کنم، کمکم کن روابطم تحت تاثیر لحظات، خطاها و کدورت‌های زودگذر قرار نگیرد... الهی آمین



[ جمعه 93/8/16 ] [ 12:29 عصر ] [ ساجده ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه