هفت یا هشت سال پیش، توی اتوبوسی که قرار بود هفده ساعت مسافرش باشم، گوشی موبایل یکی از مسافرانی که درست صندلی جلوی من نشسته بود زنگ خورد. مرد جوانی که تا آن موقع از مکالمات او و همراهش متوجه شده بودم یک مولوی سنی ست. آن سوی خط تازه دامادی مشاوره میخواست؛ منتها موضوع مشاوره به شدت تعجبم را برانگیخت؛ وی راجع به شب زفاف مشاوره میخواست!
مولوی یا همان روحانی سنی داشت برای داماد پشت خط توضیح میداد با هم که تنها شدید یک لیوان شیر برایتان میآورند؛ نیمی از آن را بنوش و مابقی را به عروس خانم تعارف کن، اصرار نکن، عجله نکن، خشن هم نباش، کمی صبر کن تا شرمش کمی کم شود و خودش دست به لیوان برد، اگر زمان به درازا کشید لیوان را کمی نزدیکترش بگذار و تعارفش کن.
بهتر است با وضو باشی و دو رکعت نماز بگذاری، در این مدت دختر هم با حضورت در اتاق مانوستر شده و بیشک او هم مشغول نماز میشود. نمازتان که تمام شد لامپ را خاموش کن، بگذار نور ملایم باشد و بعد به او نزدیک شو، آرام چادر از صورتش بردار؛ دختر حس شرم، تمایل و عدم تمایل خواهد داشت، عجله به خرج نده، با او حرف بزن، اگر احساس کردی آمادگی دارد، تمایلش از عدمتمایلش بیشتر است لمسش کن و آرام آرام ادامه بده؛ اگر احساس کردی غریبی میکند، آمادگی ندارد، شرم زیادی دارد، فرصت زیاد است، بگو روزی طولانی داشتهای، خستهای و بخواب. شاید او حتی شب بعد هم آمادگی نداشته باشد، به او سخت نگیر، بگذار با تو خو بگیرد، عادت کند به حضورت، مهربانی کن و ملاطفت اما خشونت هرگز که زهر زندگی خشونت است.
روی صندلی عقبی، در حالی که هیچ کجای قصهی آنها نبودم داشتم از خجالت آب میشدم. مگر چنین موضوعی هم مشاوره میخواهد؟ مگر عاشقانه حرف زدن، عاشقانه رفتار کردن آموزش میخواهد؟ خدا را شکر میکردم که فکر میکند فرد دیگری حرفهایش را نمیفهمد.
این چیزها آموزش میخواهد، واقعاً آموزش میخواهد؛ ارتباط با همسران نیازمند مهارت است که خیلی از ما ایرانیها نداریم... .
بهانهی این نوشتار کلیپی شد که این روزها در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود؛ دامادی که در مجلس عروسی نوازشش بر گوش عروس ضرب سیلی ست آن هم در حضور همگان.
بارالها به ما آدمها جوری که خوب یاد بگیریم ثابت کن مردی به ضرب دستها نیست، به نیرنگ و فریب و خشونت هم نیست؛ مردی در به دست آوردن دل آدمهاست، به صداقتهاست...
[ جمعه 93/11/3 ] [ 8:24 عصر ] [ ساجده ]