سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فتانه با پوست سفید و موهای مجعد کوتاه خرمایشش هنوز توی ذهنمه؛ محکم زد توی سینه ام و گفت: ما با تو بازی نمی کنیم. (لحنش به گونه ایی بود که گویی داره با یه مجرم صحبت می کنه!)
متحیر نگاهش می کنم، مگه من چی کار کردم؟ بقیه ی بچه ها دورمون می کنند، یکی می گه: خودت می دونی چی کار کردی؟
ولی من هنوز هم نمی دونم چه خبره... یک نفر دیگه داد می زنه تو خجالت نمی کشی؟
- چرا؟
- الکی خودت را نزن به اون راه...
- ولی من که کاری نکردم...
- تو چرا سرمه می کشی؟ چرا می ری سر وسایل مامانت؟
- نه به خدا. سرمه نکشیدم!
اعظم می گه: نه بچه ها راست می گه این چشمهاش همین طوریه. بچه ها نگاهی به اعظم می اندازند و نگاهی به من.
- اگه راست می گی برو صورتت را بشور ببینیم!
صورتم را می شورم و برمی گردم، بچه ها نگاهم می کنند و با اکراه توی بازی راهم می دهند.
این قصه ی اون روز و اون لحظه نیست. این قصه ی تکراری تمام بچه گی منه! - تمام دوران دبستان- که همیشه و همه جا تکرار می شد. توی کوچه با بچه های همسایه، توی مدرسه با همکلاسی ها، توی فامیل با دختر خاله ها و دختر دایی ها، همیشه و همه جا. حتی توی خونه خودمون!
قصه ی تکراری وقتهایی که با خواهر شماره 2  دوتایی می رفتیم خونه ی خاله و برمی گشتیم، یا وقتهایی که مامان می رفت بیرون و برمی گشت:
- بیا اینجا ببینم
می روم پیش مامان، نگاهی بهم می اندازه و می گه:
- رفتی خونه ی خاله چی کار کردی؟
- هیچی؟
- راستش را بگو! رفتی سر وسایل دختر خاله ها؟
- نه
- خودشونم به صوتت چیزی نزدند؟ مثلا نمی خواستند ببرندتون بیرون بعد ...
- نه. مثلا چی؟
در حالی که من هنوز مثل آدمهای گیج دارم فکر می کنم که چه اتفاقی افتاده مامان با عصبانیت می گه: خودت را نزن به اون راه.
خواهر شماره 2 میاد جلو و می گه: نه مامان این چشمهاش همین جوریه، چیزی استفاده نکرده؛ اگه باور نمی کنی بگو بره صورتش را بشوره.
- یعنی تو سرمه نکشیدی؟
- نه
مامان برای اینکه حرفش را به نتیجه برسونه می گه: برو صورتت را بشور و بیا، قشنگ بشور با صابون
صورتم را می شورم و برمی گردم. خواهر شماره دو می گه: دیدی گفتم مال خودشه چیزی استفاده نکرده بود. مامان سکوت می کنه.
حالا چند سالیه که همه ی این اتفاقات مجددا داره تکرار می شه. توی کوچه، توی خیابون، توی دانشگاه، توی فامیل، همیشه و همه جا،  آدمها همون آدمهای دیروزند ولی قضیه یه تغییر کوچیک کرده؛ اینکه این بار تحویلم نمی گیرند چون مثل خودشون از مواد آرایشی استفاده ندارم!
پ.ن. تکراری: من دو تا خواهر بزرگتر دارم. خواهر شماره 1 و خواهر شماره 2. هر جا می نویسم خواهر شماره 1 یعنی بزرگترین خواهر. خواهر شماره 2 یعنی خواهر وسطی. خودم میشم خواهر شماره 3. 

پ.ن.2. صدای گام های یار می آید / رضای آل احمد آن یگانه دلدار می آید / میلاد با سعادت علی بن موسی رضا را به تمام دلدادگان آن حضرت تبریک می گویم. 



[ یکشنبه 87/8/19 ] [ 5:38 عصر ] [ ساجده ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه