قهر ماهیها را اولین بار بعد از بازگشت خواهرم از کربلا درک کردم، وقتی مدتها زمان برد تا ماهی قرمز دوستداشتنیاش با او آشتی کند. آن روز فهمیدم اصلا حافظه ماهیها کوتاه مدت نیست آنها میفهمند، انس میگیرند و عادت میکنند. ماهی قرمزی که چندین سال مهمان خانهی ما بود پس از فوت خواهرم دیگر شنا نکرد.
حالا آکواریوم خودم را دارم با ماهیهای خودم. یک سالی میشود به شناهای جهت دارشان وقتی از کنار تنگ رد میشوم عادت کردهام. دوستی گفته بود آنها بوی صاحبانشان را میفهمند اما من فهمیدهام آنها مرا میبینند وقتی با چادر مشکی سراغشان میروم دوستم ندارند اما لباسهای رنگی رنگی را میپسندند. همه چیز خوب بود تا همین سفر 5-6 روزهی چند روز پیش، آنها را سپردم به دست دوستی که میدانستم هر روز حاضر است از آن سر شهر برای غذا دادن به اینها به این سوی شهر بیاید و با خیال راحت رفتم.
هنگام بازگشت آنچه میدیدم خوشاید نبود. ماهیها قهر بودند، قهر قهر... دوستم میگفت وقتی برای غذا دادن به آنها میآمده ماهیها کف آکواریوم لابلای سنگها بیحرکت میماندهاند، آنقدر بیحرکت که گویی مردهاند. حالا خودم بازگشته بودم با دو ماهی مردهی پیش رو و پنج ماهی که حاضر به آشتی نبودند. کسی نبود جایگزین من شود تا دلشان را به دست بیاورد. کم کم سه تایشان آشتی کردند، آشتی آشتی که نه ولی شنا میکنند و گاهی، وقتی غذایشان را میدهم لبی به غذا میزنند اما دوتایشان همان کف آکواریوم جاخوش کرده بودند، تلاشهایم بیفایده بود... چند روز بعد یکی از آنها دیوار قهر را شکست و به سراغم آمد اما آن یکی قهرش آن قدر طولانی شد که حالا دیگر نیست. آنهایی که هستند قهر و آشتیاند، شاید همین قهر و آشتی بودنشان باعث میشود گاهی یادم برود غذای سر صبحشان را...
به مرگ فکر میکنم، به رفتن، ترک کردن و به انس گرفتن اینکه با هر رفتنی عدهای میخزند در لاک خودشان، با هر رفتنی سنگهای کف آکواریوم بهترین مامن میشود برای آنان که انس بیشتری داشتند اما مثلا کیست که بیاید و ناز مرا بکشد یا هزینهی چند جلسه مشاورهی باتخفیف را میتوانم جور کنم یا دنیا چقدر با غصههایم راه میآید؟ نمیشود مانوس نشد اما نمیشود تا ابد قهر کرد.
الهی، اکنون بیش از پیش به تو نیازمندم، میدانم مدتهاست قهر و آشتیام اما به تمام کرامتت نیازمندم
[ یکشنبه 99/9/23 ] [ 1:51 عصر ] [ ساجده ]