این آهنگ را یادته؟ چقدر سال های 79-80 گوشش می دادی؟ منم بهش عادت کرده بودم اگر چه مثل امروز درکش نمی کردم و گاها برام خسته کننده می شد. اما یه وقتی برام شد پر از خاطره! تکرار روزهایی تلخ که این آهنگ برام تکرار شد و تکرار؛ و این آهنگ شد یادآور اون روزهای سخت...
امروز بعد از 8 سال گوشش کردم! تمام این سالها زمزمش می کردم اما یک دفعه ساکت می شدم و زمزمه هام را فراموش می کردم! نباید این شعر را زمزمه می کردم تا اون خاطرات تلخ فراموش می شد! تمام اون روزهای سختی که تنهای تنها بودم. نمی دونم شاید دیگران هم بودند؛ اما چرا من نمی دیدمشون؟ هیچ کسی نبود... .
تمام این سال ها از این آهنگ فاصله گرفتم و از زندگی حذفش کردم شاید اون روزها فراموشم بشند...
چند وقت پیش سی دی ها را داشتم چک می کردم تا آهنگ های مورد علاقم را بریزم روی گوشیم. اولش با دقت اما آخرش که خسته شدم فله ای آهنگ ها را ریختم رو گوشی و امروز خیلی ناگهانی این آهنگ اومد:
باز ای الهه ی ناز/ با دل من بساز/ کین غم جانگداز/ برود ز برم
چقدر دوستش داشتم. دلم می خواست بارها و بارها گوشش بدم و باهاش گریه کنم. این روزها هم مثل همون موقع هاست، خیابون استانداری، بیمارستان خورشید و... . حالا من باید اونجا باشم. حالا جای من توی بیمارستانِ خورشیده! باور کن... .
[ شنبه 88/3/16 ] [ 7:7 عصر ] [ ساجده ]