تا حالا توی وجودت یه حس تازه داشتی؟ یه حسی که در عین تازگی و غریبگی انگار باهات خیلی آشناست؛ نه تنها ذهن و جسمت که روح و قلبت هم دیگه تعلقی به تو ندارند؛ همه چیز متعلق به تازه واردی هستش که یک دفعه وارد زندگیت شده و همه چیز را با خودش برده، و تو در عوض تمام اونچه که از دست دادی اون را به دست آوردی و این احساس تازه را- یه سبد پر از عشق- پس دیگه لحظه لحظه ی زندگیت با اون می گذره، کسی که با تمام وجود دوستش داری و گویی دیگه اینجا نیستی، متعلق به مکان و زمان، توی خواب یا بیداری، با اون یا بدون اون، در کنارت احساسش می کنی.
اگر مانعی در راه وصال به معشوق باشه تمام توان و نیروت را در راه از میان برداشتن این مانع بکار می گیری، هر کاری حاضری برای رسیدن به این عشق انجام بدی، حتی شاید به خیلی از باورهات پشت کنی. اگه مشکلتون به گونه ایی باشه که تو نتونی اقدام خاصی برای حلش انجام بدی دست به دعا برمی داری و وصال معشوقت را از خدا می خوای، توسل می کنی و توکل.
حاضر نیستی حتی به عملی فکر کنی که معشوقت را آزرده می کنه یا باعث دوری تو از اون میشه.
دلت پر از اضطرابه، پر از شور و هیجان، یک جور غم و در عین حال یه لبخند شیرین و منتظری... منتظر هر آنچه که تو را به او نزدیکتر کنه، هر چیزی که برای تو از معشوق نشانه ایی داشته باشه برات عزیزه، نوای دلنشین صداش از کیلومترها فاصله تنها از پشت خط تلفن چنان تو را به وجد میآره که صدای ضربان قلبت را می شنوی و یا حتی دریافت یک پیام کوتاه از جانب او.
خلاصه این که اینقدر احساس ناب توی این لحظات هست که حاضری برای وصال، هر کاری را انجام بدی و هر سختی را به جون بخری. این قدر احساس این جا پاکه که شاید هیچ جای دیگه به این پاکی نبوده؛ این یه احساس خاصه، یه حس مشترک بین تو و اونی که دوستش داری و شاید هیچ کس دیگه ایی حتی نتونه لحظه ایی از اون را درک کنه...
اما...
تا حالا به این اما فکر کردی؟ به این که اینجا یک نفر دیگه هم هست، یک نفری که هر چی بخوای ازش بگی همش حسنه، یک نفری که اون هم عاشق تو هستش و تو هم عاشقشی! ولی رسیدن به اون هم سخته، شاید خیلی سختر از این حرفها، اما اگر تو تنها یک قدم برداری اون خودش برای قدمهای بعدی دستت را می گیره و پا به پات میاد!
فقط کافیه آزردش نکنی؛ فقط کافیه اون لحظه ایی که دستت، پات، چشمت، زبانت، گوش و قلبت... می خواد بلغزه خودت را توجیه نکنی، تنها اگر به یاد بیاری که با این کارت معشوقت را داری آزرده می کنی؛ به خودت تکونی بده و خودت را بکش کنار- همین کافیه- آخه داری آقات را، مولات را آزرده می کنی.
به خودت گفتی منی که برای یه عشق زمینی این همه دست به دعا برمی دارم برای وصال مولام چه کردم؟؟؟
اونی که دوستش دارم لحظه لحظه کنار خودم احساسش می کنم ولی آقام را چی؟؟؟
حاضرم ساعتها تا نیمه شب برای شنیدن صدای عزیزم بیدار بمونم و این بی خوابی چقدر برام شیرینه؛ اما آقام تنها ازم انتظار داره صبهای جمعه یک ساعت بهش اختصاص بدم و دعای ندبش را بخونم اما خواب برام شیرین تره!!!
می گیم منتظریم و شوق وصال داریم، من نمی گم برای رسیدن به مولام سخت ترین کارها را انجام بدم، تنها می گم بعضی کارها را انجام ندم...
نمی گم هر روز ساعتها وقت بزارم و با آقام حرف بزنم، می گم تنها روزی یک دقیقه- بله یک دقیقه- وقت بزارم و دعای فرج را زمزمه کنم. بعد ادعا کنم که من عاشقم؛ منتظرم؛ شیعه ی مولامم...
پروردگارا! برای ولیّ خودت در این ساعت و در تمامی ساعات، سرپرست و حافظ و پیشوا و یاور و راهنما و نگهبان باش؛ تا او را در حالی که مردم میل و رغبت دارند بر روی زمین ساکن گردانی و بهره مندی او را در زمین طولانی فرما.
دعای فرج
[ پنج شنبه 87/9/21 ] [ 10:24 صبح ] [ ساجده ]