سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوجوانی بود و تلویزیون، همان موقع‌هایی که هیچ یک از فیلم‌های سینمایی از زیر دستم رد نمی‌شد، به خصوص آنکه با برادر بزرگتر می‌نشستم برای فیلم دیدن و خواه ناخواه سلایقم شده بود شبیه سلایق او و گاهاً بزرگتر از سنم.
یکی از همین روزها، فیلم جذابی را به نظاره نشسته بودیم که در آن نقش منفی فیلم سعی در آن داشت تا رئیس جمهور را مجبور به پرتاب موشک‌های دوربرد به نقاط از قبل مشخص شده بنماید، تا جنگ جهانی سوم شکل بگیرد، لحظات پایانی اثرانگشت اسکن شد و نقاط مشخص، برادرم گفت:" یکی از این کشورها ایران است، حالا ببین."
و در میان بهت و حیرت من صحنه‌ی تلویزیون در حالی نقاط را نشان داد که منطقه‌ی خاورمیانه نشانه گرفته شده بود و یکی از آن کشورها ایران! اما توی سن 10-12 سالگی خوشحال بودم از این که همه‌ی نقش‌های فیلم در تلاش بودند تا از خاورمیانه و ایران حمایت کنند، حمایتی که به سرانجام رسید و موشک‌هایی که پرتاب نشد.
دیگر نوجوان 10-12 ساله نبودم، از تلویزیون هم خبری نبود، اما گاه گاه فیلم‌های زبان اصلی اوقات فراغتم را پرمی‌کرد، این بار هم فیلمی مشابه با رنگ و لعابی دیگر را نظاره بودم- شاید فیلم salt بود، درست در ذهنم نیست-، و همان صحنه‌ی انتخاب اهداف برای موشک‌های دوربرد آمریکا، کشورها با لحجه‌ی انگلیسی آمریکایی نام برده شدند: عراق- بغداد، سوریه- دمش، ایران- تهران و... .
امسال فیلم White/ house/ down را نگاه می‌کردم و همان صحنه‌ی تکراری انتخاب اهداف؛ اما با یک تفاوت فاحش، اهداف بیان می‌شدند: بندرعباس، چابهار، قم، مشهد، نطنز، تبریز، شیراز، تهران!

 


 

آری، آمریکا به همه‌ی اهداف قبلی‌اش رسیده، به افغانستان، عراق، سوریه اما ایران هنوز برایش دست‌نیافتنی ست، پس دیگر نیازی نیست در فیلم‌هایش مردم برای انتقام خاورمیانه را نشانه بگیرند بلکه ایران کافی‌ست، ایران و شهرهایی که هوشمندانه انتخاب شده‌اند، بندرهای کلیدی، شهرهای مذهبی، نیروگاه هسته‌ای، شهرهای بزرگ و در نهایت پایتخت... .
نقش به اصطلاح منفی فیلم برای انتقام از کشته‌شدن فرزندش دست به این اقدام زد، و نکته‌ی مبهمی که در هاله‌ای از ابهام باقی ماند، آیا فرزندش در جنگ عراق، یا افغانستان، یا سوریه کشته شده؟ یا شاید در درگیری‌های مصر اما چرا هدف ایران است؟ خب قطعاً هیچ یک از این جنگ‌ها نبوده که قرار است پدر از ایران انتقام بگیرد! اما کدام جنگ؟ کدام درگیری؟
اینها مهم نیست، مهم آن است که بیننده‌ی آمریکایی به این باور برسد که باید برای همه‌ی ناعدالتی‌های آمریکایی از خاورمیانه انتقام گرفت، و حالا از این خاورمیانه ایران دست‌ناخورده باقی مانده، پس هدف ایران است... .
بار/اک/او/باما با کمک هالیوود دارد گزینه‌های روی میزش را به ایرانیان و مردم کشورش نشان می‌دهد.

 

بارالها قدرت تشخیص سره از ناسره و قدرت ایستادن در برابر ظلم را از ما مگیر، اجازه مده ترس، طمع یا هر وعده‌ی ناحقی ما را در این راه سست کند... الهی آمین 



[ چهارشنبه 93/6/19 ] [ 12:11 عصر ] [ ساجده ]

نظر

تا همین چند دقیقه پیش حالم خوب بود، خوبِ خوب... . تا این که همکارم تقویم رومیزی‌اش را گذاشت روبرویم، دشتی با چند گل شقایق... .

شقایق دوست دارم اما نه آنقدر که تا آخر ماه هر لحظه نگاهم به این شقایق‌ها باشد... .

برخی خاطرات شیرین در گذر زمان چقدر تلخ می‌شوند، تلخ که نه اما سینه‌ام را سنگین می‌کند... .

شقایق... شقایق با آن برگ‌های لطیفش چقدر سنگین است برایم... .

 

بارالها ما را از آنچه متعلقات دنیوی‌ست رها ساز... الهی آمین



[ دوشنبه 93/6/17 ] [ 9:16 صبح ] [ ساجده ]

نظر

گوینده خبر با خوشحالی اعلام می‌کند: خوشبختانه پس از مدت‌ها تصویب شد، عمل پیوند اعضا تحت هیچ شرایطی برای اتباع غیرایرانی صورت نگیرد. و شروع می کند به دادن توضیحات تکمیلی...
لحن شادش، کلمه‌ی خوشبختانه و عبارت تحت هیچ شرایطی متاثرم می‌کند، این یعنی ما هم از انسانیت به دوریم...، ما آدم‌های مدعی مسلمانی، ایمان و ادعای عدالت، در کشوری با تعداد کثیری اتباع غیرایرانی که شاید اهدای عضو هم داشته باشند... .
سخن بسیار است و حوصله کم، حس می‌کنم با آدم‌های نژاد پرست فرقی نداریم، منتها آنها اعلام می‌کنند نژادپرست‌اند ما می‌گوییم نیستیم اما هستیم... .


پ.ن. مطلب را چندی پیش نوشته ام که فرصت ارسالش تا کنون دست نداده بود.
پ.ن. جابجا شده ایم و در منزل جدید خط تلفن و به طبع اینترنت نداریم...


بارالها، روحم نیازمند آرامش است، قلب و روحم را به تو سپردم، آرامم کن... الهی آمین



[ شنبه 93/6/8 ] [ 8:31 صبح ] [ ساجده ]

نظر

 

ماه رمضان خاصی بود، پر از اضطراب، تشویش، سرخوردگی، درماندگی، رخوت، دعا، مناجات، نذر، نیاز، توکل، توسل... جواب هم گرفتیم یه جورایی! ولی جوابش هم مثل همان دعای نصف و نیمه ی چند سال پیشم بود که به خودم قول داده بودم دیگر این گونه دعا نکنم! هنوز سرخوردگی ها، درماندگی ها، اعصاب خوردی ها و ... هست، نمی دانم تا کی؟ تا چند ماه، چند سال دیگر حتی.

مثل همه ی روزهای درماندگی و خستگی آمدم بنویسم، هر چه فکر کردم رسیدم به یک جمله... به یک دعا... خدایا شکرت... خدایا خودت دلم را آرام کن... .

پ.ن. دوستان ببخشید حوصله ندارم، به کسی سر نمی زنم، شاید تا مدت ها هم دیگر به روز نکنم، کسی چه می داند، ولی چیز خاصی نیست، ما عادت داریم خبرهای خوب خانه مان هم تلخ باشد! هی، ذهنتان به انحراف نرود، خبری اصلا نیست.

عیدتان مبارک



[ دوشنبه 93/5/6 ] [ 11:50 عصر ] [ ساجده ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه