• وبلاگ : تا ساحل اميد
  • يادداشت : بچه هاي طلاق
  • نظرات : 12 خصوصي ، 686 عمومي
  • ساعت ویکتوریا
     
    + درسا 
    سلام من اسمم درسا و 13سالمه و يک خواهر 8ساله دارم من بابام معتاد مشروب و به مامانم خيانت کرده و کتکش ميزنم مامانم 14سال با بابام زندگي کرد فکر ميکرد درست ميشه اما نشد خيلي سکوت اما بدتر شد من شدم يه دختر افسرده و هميشه دوست دارم تنها باشم و عصبي بعدم خود روانشناس گفت بابام اختلال رواني داره و بابام معامله کرد گفت يا مهريه يا بچه ها مامانم ما رو انتخاب کرد بابت اينکه پيش مامانم هستم خيلي خوش حالم الان همه چي هم داريم يادمه از وقتي که بچه بودم توي خونه ما دعوا بود و کتک کاري من يه مدتي لکنت زبون گرفتم من عاشق مامانم هيچ وقت تنهاش نمي‌ذارم بابام هم دوست دارم اما خيلي کم اون من و خواهرم و دوست داره اما ما خيلي کم مامانم از اين جور مامانايي نيست که بيخيال باشه و اينکه تا الان تلاشش و کرده يه چيزي دوستان هميشه کنار مامان هاتون بخونيد حتي اگه بد باشن مخصوصا ما دخترايي که نوجوانيم نياز داريم به مادر