• وبلاگ : تا ساحل اميد
  • يادداشت : بچه هاي طلاق
  • نظرات : 12 خصوصي ، 686 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی
     
    + Bbbb 
    سلام ‌... کلا مامان باباي من هميشه به جز دعوا کار ديگه اي نداشتن من الان 15 سالمه وقتي 8 سالم بود اولين بار فهميدم که بابام به مامانم خيانت ميکنه ولي چون اون موقع بچه بودم اصلا تو باغ نبودم ولي بعد ها فهميدم که جريان چيه دومين خيانت بابام وقتي بود که من 12 سالم بود که به صورت کاملا همه چيز رو فهميدم و به مامانم گفتم بابام هيچ وقت دوست نداشت واسه من يا خواهرم خيلي خرج کنه واسه همين بيشتر خرج خونه رو دوش مامانم بود مامانم دکتره و هميشه خيلي زحمت ميکشيد ولي بابام هميشه دنبال کارخانه بود که بابابزرگ و عموم سرش و کلاه گذاشتن و هميشه بيشتر درآمدش صرف وکيل و اين دادگاه و اي دادگاه ميشد واسه همين من سر جمع فکر کنم عموم رو 2 بار تو زندگيم و بابابزرگم رو فقط 10 بار ديدم بچه که بودم بابام کلا خيلي آدم عصبي بود منم بچه اي بودم که هيج وقت در برابر حرف زور نميتونستم چيزي نگمم بابام هميشه سرم داد ميزد ولي هيچ وقت منو نميزد ولي بر عکس چون خواهرم ازم بزرگتر بود هميشه خيلي باهم دعوا ميکردن و من هميشه شاهد کتک زدن خواهرم توسط بابام بودم ولي هميشه خودمو مينداختم وسط ه بابام بيشتر از اين خواهرم رو کتک نزنه واسه همين اون وسط هيشه کلي کتک ميخوردم و بعد از اين که کتکم ميخوردم سريع به مامانم زنگ ميزدم اون بدبختم که تو مطب بود کار خاصي نميتونست بکنه هميشه از بابام ميترسيدم واسه همين هيچ وقت خيلي نتونستم دوستش داشته باشم ولي وقتايي که آروم بود هميشه با من خيلي مهربون بود ولي الان من و خواهرم و مامانم باهم زندگي ميکنيم و بابام هنوزم داره تلاش ميکنه که پيش ما برگرده ولي مامانم ديگه اجازه نميده واسه همين هر چند يک وقت يک بار به ما سر ميزنه که خواهرم که اصلا ميخواد سر به تن بابام نباشه مامانم هم خيلي دل خوشي ازش نداره واسه همين من خيلي دلم واسش ميسوزه