• وبلاگ : تا ساحل اميد
  • يادداشت : بچه هاي طلاق
  • نظرات : 12 خصوصي ، 686 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی
     
    + ... 
    سلام من 13سالمه من مادر و پدرم اول زندگي خيلي خوب بودن باهم تا وقتي مادر بزرگم از پدر بزرگم طلاق گرفت يعني مادر مامانم از پدرش طلاق گرفت بعد از اينکه طلاق گرفت پدرم اخلاقش زمين تا آسمون فرق کرد مادر بابام هي بابامو پرش ميکرد که مادر زنت طلاق گرفته آبروي مارو برده بعدش خيلي دعوا کردن من اونجا حدودا 3سالم بود مامان بد بختم بميرم هيچي نميتونست بگه بعدش تموم شد اينا باز من 11سالم بود بابام به مامانم خيانت کرد بعد اونجا هم مامانمو اذيت ميکرد بعد مامانم که فهميد بابام بهش خيانت ميکنه ديگه نتونست تحمل کنه گفت من ميخوام طلاق بگيرم مامانم رفت کاراي طلاقو کرد بعد بابام بهانه آورد نميتونم نميام نميشه بعد ديگه بابام از اون زني که باهاش بود جدا شد اين قضيه تموم شد تا امروز بعدش بابام با مادرم سر ي قضيه اي دعواشون شد بعد باز بابام به مامانم ميگه که برو نميخوام طلاق بگير مامانمم ميخواد طلاق بگيره اونا طلاق بگيرن من نميتونم تمام آرزوهايي که داشتم خراب ميشه تو مدرسه نميتوم سرمو بالا کنم امنيت نداره مامانم بايد بره سر کار افسردگي هم داره يعني ميخوام خودکشي کنم بميرم