سلام
من يه دختر 15 ساله هستم
از اولش هم مامان و بابام رابطه خوبي با هم نداشتن
و الان 8 ماهه که بابام به مامانم خيانت کرده،هفته اي 3 شب ميره ميمونه اونجا ،و وقت هايي ام که تو خونه س فقط دعوا
مامانم قصد طلاق داشت ولي خانواده مامانم به خاطر من و داداشم ازش حمايت نکردن و چون خودشم خونه داره نتونست جدا شه
از خودم بدم مياد که هيچ کاري نميتونم برا اين زندگي کنم
و چون تو يه شهر کوچيک زندگي ميکنيم ،همه ميدونن که بابام ازدواج کرده و مسخره ام ميکنن
اه و ناله هاي مامانم و بي توجهي هاي بابام داره اذيتم ميکنه
خيلي دوست دارم از هم جدا شن به شرطي که با اين جدا شدنه حال مامانم خوب باشه.
خلاصه که حالم خيلي بده با اينکه يه دختر شاد هستم ،الان ديگه نمي تونم مثل قبل بخندم و شاد باشم
تنها ارزوم اينکه يه روزي يه زندگي شاد جدا از اين دعوا ها برا خودم داشته باشم
ولي از اينکه مامانم داره عذاب ميکشه و خونمون پر شده از نفرين واقعا اذيت ميشم
و اينکه بابامم راضي نميشه اونو طلاق بده ،چون اينجوري يکم مامانم اروم ميشه