• وبلاگ : تا ساحل اميد
  • يادداشت : بچه هاي طلاق
  • نظرات : 12 خصوصي ، 686 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
     
    + ..... 
    بعضي از مادر ها خود خواهن
    ... مامان من هم خود خواهه هم مشکل رواني داره(اينو روان شناس گفت)
    ولي بابام با اينکه يه وقتايي عصباني ميشد (وقتي سر طلاق نگرفته بودن) مثل يه فرشته
    از بچگيم خيلي دوستش داشتم.
    ...مامانم انقدر به من نمي رسيد و فقط به خودش مي رسيد، که وقتي ميرفتم مدرسه همه بهم مي گفتن شلخته!
    بهم صبحانه نمي داد! با صداي زنگ من که ميومدم خونه از خواب بيدار ميشد و تازه به فکر غذا ميافتاد!!!
    الانم(که خانوادم با استقبال من بنج ساله جداشدن) مامانم براي خودش درس ميخونه...
    اصلا هم عين خيالش نيست که بچم کو
    يعني بهم زنگ ميزنه ولي جوابش رو نمي دم... البته اونم با اينکه به روي خودش نمياره ولي بدش نمياد ازش دور باشم. و فقط هفته اي يه بار ببينمش. چون ميگه دکتر گفته برام خوبه.
    چون يه بار که براي امتحان بهش گفتم مامان دوسال ميام پيشت با خرج بابام گفت نه
    مامانم خونه از خودش داره... يعني اينجور نيست که نتونه من رو نگه داره...
    (البته من با تمام احترامي که بهش ميزارم اصلا دوستش ندارم...دلم مي خواد پيش بابام و خانوادش باشم)
    بلاخره هرکسي يه مشکلي داره.
    خدارو شکر که مشکل من از بقيه کمتره.
    پاسخ

    خدا را شکر که باباي خوبي داري، اميدوارم هميشه زندگي بر وفق مرادت باشه
    + dorsa 
    سلام من 13سالمه و دخترم مامان و بابام مي‌خوام از هم جدا بشن بابام به مامانم خيانت کرده و معتاد خيلي توي خونه ما دعوا بود اما الان نيست چون مامان و بابام دارن از هم جدا ميشن بابام معامله کرد و گفت که يا بچه ها يا مهريه اما مامانم من و خواهرم آبجي ام انتخاب کرد بابام اختلال رواني داره من شدم يه دختر رواني و بي اعصاب و خشن لطفا کمک کنيد تا بتونم خودم و کنترل کنم من از بابام بدم مياد بخواطر بابام هي فيلم درد ميگيره
    پاسخ

    عزيزم حالا که مادرت شماها را انتخاب کرده، شما هم بايد با رفتارتون طوري باشيد که از انتخابش راضي باشه... هر وقت دلت خواست داد بزني، از خودت بپرس با داد زدن من چي تغيير مي کنه؟ هر وقت اعصابت خرد شد به خودت بگو بعدش چي مي شه؟ عصانيت هاتو روي کاغذ تخليه کن
    سلام من صبام 15 سالمع حدود 6 ماهه مامان بابام از هم جدا شدن بابام ادميع ک از نظر رواني مشکل دارع همه چيش و با داد ميگ نميخوام زياد توضي بدم در موردش فق جوري هص ک هر ثانيع ارزوي مرگشو ميکنم شدم ي دختر عصبي ک سر کوچيک ترين چيزا داد ميزنع خودخوري ميکنم قلبم درد ميکنع با صداي زنگ دنيا رو سرم خراب ميشع دلم ميخاد فرار کنم خستع شدم دعا کنيد همه چي زودتر تموم شع:)چيکار کنم ب نظرتون ميدونم ک شايد زندگي خيلياتون از من بدتر باشع واقعا دلم ميخاد خودکشي کنم يا من بميرم ک راحت شم يا اون مگ من چيز زيادي خواستم جز ي زندگي اروم
    پاسخ

    ضعيف نباش... به خودت قول بده از اين روزا مياي بيرون، از اين روزاي سخت، به خودت قول بده مستقل مي شي و موفقخودکشي يعين کم آوردي، کم نياز... خواهش مي کنم کم نيار
    + Negar 
    يادمه که بچه بودم خيلي کوچولو ..
    اما از وقتي که من پامو توي اين دنيا گذاشتم ميتونستم بفهمم که بابام ازم متنفره . نمي‌دونم چرا اما انگار خون باباشو خورده بودم.
    وقتي يکم بزرگتر شدم هم دعواهاشون شروع شد. بيشترشون هم سر من بود ، مي‌تونستم بفهمم . يکم بعد اجيم بدنيا اومد ، و مي‌تونستم ببينم که چقدر بين من و اون فرق مي‌زاره ..
    فقط هفت سالم بود و داشتم از اجيم متنفر ميشدم ، دست خودم هم نبود..
    و فرق گذاشتنش و دعواهاشون بيشتر و بيشتر هم شد
    تا اينکه پريسال جدا شدن.
    حس خيلي بديه و واقعا کسي که مامان و باباش از هم جدا شده باشند
    مي‌تونه بفهمش.
    وقتي که نميتوني به دوستات چيزي در موردش بگي و اگر بگي ولت ميکنن حس چرتيه...
    الان پونزده سالمه و با مامانم زندگي ميکنم اما با اين که اصلا دوستم نداشت اما بعضي وقتها دلم ميخواد که کاشکي مثل دوستام يه خانواده داشتم.
    يه خانواده واقعي و دوست داشتني ??

    پاسخ

    اوهوم... منم... خيلي مي فهمم
    + يکتا 
    سلام من 10سالمه مادرو پدرم ميخان از هم طلاق بگيرن ولي من پيش پدرم ميمونم چون مادرم منو بعزي وقتا ميزنه اما پدرم درکم ميکنه وپدر پشت کوه بچه پيشه پدر خود باشيد
    پاسخ

    خوبه که پدرتو دوست داري ولي بدون مادرت هم با وجود اينکه شايد کتک زده ولي دوستت داره... زن ها زود کم ميارند براي همين متوسل به کتک مي شند که اشتباهه ولي اين به معناي دوست نداشتن نيست
    + Bita 
    مامان باباي من دعوا شده عادت هميشگيشون الان من 17 سالمه دقيقا 17 سال زندگي من هر سالش يه دعواي بزرگ و وحشتناک توش بوده. انقدر خاطرات دعوا ها واسم وحشتناک و کابوسه که هروقت يادشون ميوفتم بغش ميکنم دلم واسه خودم ميسوزه که چطور تحمل ميکردم! مامانم هربار بابامو ميبخشه ولي بابام هربار قول ميده که دعوا راه نندازه ولي هم بابام بددهنه و هم مامانم زيادي رو يه چيز کليک ميکنه و ميره رو مخ ادم. بابام خيال کرده چون پولداره ديگه شاه شاهانه همه بايد براش دولا راست بشن هرکاري بگه انجام بدن. الان من به عنوان يه دختر نوجوون احساساتم واقعا نابود شدن از عشق نفرت دارم و از عشق ميترسم و حتي سعي نميکنم راجب همچين چيز مزخرفي بحث کنم.عشق يه دروغه يه بهونه س که ادما خودشونو باهاش سرگرم کنن و لذت ببرن ازش. وقتي کلاس نهم بودم افسردگي شديد گرفته بودم ولي هيچکس متوجه نشد.توهم ميزدم و تو توهم زندگي ميکردم و وقتي ميخنديدم بعدش احساس بدي بهم دست ميداد. هيچوقت جلوي کسي اشکامو نشون ندادم. شايد قبلا ضعيف بودم و دعواي مامان و بابام نابودم کردن ولي الان انقدر قوي و عاقل شدم که هيچوقت خودمو تو بازي هاي عاشقانه نندازم و وقتي مامان بابام دعوا کردن برام مهم نباشع. مامان و بابام سال پيش تا مرز طلاق رفتن و درخواست طلاق دادن. از ته دل داشتم ميمردم ولي جوري وانمود ميکردم انگار واسم مهم نيست. نميخوام کسي ضعفمو ببينه. شما هيچکدومتون تنها نيستين. بهترين پيشنهادم واستون اينه که از دعوا هاشون درس بگيريد و قوي کنيد خودتونو. به خودتون برسيد و اهميت ندين چه غلطي ميکنن. فقط و فقط به فکر خودتون باشيد. اون خودخواهن. شما هم خودخواه باشيد
    پاسخ

    کار درستي که خودتو از دعواهاشون جدا کني، ولي افسرده نشود، گوشه گير و بي حس نشو
    + Bt 
    من 17 سالمه از وقتي بدنيا اومدم مامان و بابام دعوا ميکردن و هر دفعه به هم قولاي چرت ميدادن که اره ديگه از اين به بعد با هم کنار ميايم و اينا. ولي هنوز سه ماه از اخرين دعواشون نگذشته بازم دعوا کردن سر موضوعاي الکي. بابام خيال کرده حالا که پولداره بقيه ادما پشيزي ارزش ندارن و هرکاري بگه بايد انجام بشه. مامانم وانمود ميکنه قويه ولي جلوش کم مياره و ضعيفه و الکي خودش خودشو محدود ميکنه!من اصلا کم نميارم جلوشون تو اين 17 سال فهميدم هرچه پررو تر باشي بيشتر ازت حساب ميبرن ديگه هم واسه م مهم نيست ازم عصباني بشن يا نه.انقدر صحنه هاي وحشتناک و کتک کاري و دردناک ديدم انقدر زجر کشيدم که هر وقت به گذشته نگاه ميکنم بغض ميکنم و همه اينا رو تو دلم جمع کردم مبادا کسي گريه کردنمو ببينه همه احساساتمو نابود کردن از عشق نفرت دارم و ميترسم و ميدونم دروغ محضه. من انقدر بي احساس نبودم من خيلي سرزنده و پرحرف بودم هميشه مهربون و خوشخنده بودم و با بچه ها خيلي خوب حرف ميزدم ولي الان حوصله هيچي ندارم و بزور ميخندم گوشه گير شدم نميتونم احساساتمو واسه هيچ کس توصيف کنم از اين کار متنفرم واسم سخته بگم چي داره تو قلبم ميگذره. مامان و بابام سه سال هست که مدام دارن بهم ميگن هيچ حسي تو چشمات نيست و تو عصبي هستي چرا حرف نميزني چرا انقدر بي حوصله اي يکم مهربوني ياد بگير يکم محبت کن تا بهت محبت کنن و غيره. من احساساتمو دارم ولي ديگه خيلي سخته بخوام بروزشون بدم. دو سال پيش بشدت افسردگي گرفته بودم در حدي که توهم ميزدم و وقتي ميخنديدم بعدش حالم بد ميشداون موقع ضعيف بودم الان قوي شدم اونقدر قوي که وقتي ميبينم دعوا ميکنن شايد يکم اعصابمو بهم بريزن ولي بعدش با خودم ميگم به من هيچ ربطي نداره بذار هر غلطي دلشون ميخواد بکنن به همه شما هم پيشنهاد ميدم خودتونو قوي نگه داريد و سعي کنيد خيلي تو کاراي احمقانه شون دخالت نکنيد هرچي هم گفتن اهميت ندين. گريه کنيد اگر خواستين تا تو دلتون عقده نشه ولي تا ابد گريه نکنيد. ضعيف نباشين. يکم فکر کنيد که اونا زندگي خودشونو دارن ما هم زندگي خودمون. شايد کاراشون رو ما تاثير بذاره ولي نبايد بذاريم رو آينده مون اثر بذاره و حالمونو هروقت دلشون خواست خراب کنن. هيچوقت هم احساس تنهايي نکنيد. هميشه کسايي هستن که شما رو درک کنن
    پاسخ

    ناراحت شدم از حرف هايي که شنيدم، خوشحالم که تمرين قوي بودن مي کني ولي فراموش نکن يکي ا نشانه هاي قوي بودن احساس داشتن، توي سختي خنديدن وگرنه بي حسي خيلي ساده اس
    + فاطمه 
    سلام من 13 سالمه پدر و مادرم ميخوان از هم جدا بشن بابام چندين بار به مادرم خيانت کرد اما مامانم بخاطر من سکوت کرد تا اينکه ايندفعه براي زنه خونه گرفت اون زنه ازدولج کرده بود طلاق گرفت بچش مريضه بچه اونو ميبره دکتر مامانم ميخواد از بابام جدا بشه اخه اون زنه جلوي مادرم قسم خورد که اگه پدر و مادم بيرن باباي منو ول نميکنه من حالم خوب نيست الانم پيش مامانم خونه مادربزرگم هستم مامانم ميخواد طلاق بگيره منم گفتم هرکاري دوست داره کنه مامانم گفت اگه تو بخاي من طلاق نميگرم ولي من وجدانم اجازه نميده ما خودموت مستجريم توي يه خونه قديمي زندگي ميکنيم ولي بابا براي اون زنه ميخواد خونه بگيره من از دست بابام خيلي ناراحتم درسته من هرکار بگم انجام ميده من و ميبره باشگاه و مياره و .... ولي نبايد اينکارو ميکرد دخترا از نه سالگي به بعد ميتونن تصميم بگيرن پيش کي باشن من ميخوام پيش مادرم باشم ولي دلم خيلي گرفته از پدرم و واقعانمتونم درکش کنم
    پاسخ

    سلام عزيزم، پدرت را قضاوت نکن، حتي سعي نکن درکش کني، ما نمي دونيم همه ي ماجرا چيه... البته درک مي کنم که چقدر اين اتفاق براي تو و مادرت بايد سخت باشه ولي بهت توصيه مي کنم کاري نکني که خودت را از محبت پدر محروم کني
    + آتنا 
    ميدونيد من همه ي كامنتا رو خوندم و خيلي بهشون احساس نزديكي كردم چون از صميم قلبم دركشون ميكنم ولي ما واقعا نميدونيم بايد چي كار كنيم!من خودم 14 سالمه و دارم وارد پايه نهم ميشم برام واقعا ساله حساسيه و نميتونم هم نگران خانوادم باشم هم درسم??
    نميدونيم بايد چجوري باعث طلاق نامادري از بابامون بشيم؟??
    نميدونيم چجوري روابط خانوادمون رو بهتر كنيم؟??
    چي كار كنيم كه طلاق نگيرم؟و چجوري رفتارمون با خواهر برادرامون خوب باشه؟ ??چي كار كنيم ك هيچ كس اسيب نبينه و مادرامون كتك نخورن... ما واقعا نميدونيممم بايد چي كار كنيم دوست دارم موقع دعوا حداقل كمي همديگر رو درك كنيم تا زندگيمون پايدار بمونه البته اين رو هم بگم زندگي همه از ظاهر خوبه عزيزم ولي باطنش مشخص نيست من يادمه دوستم مادر پدرش خيلي با هم خوب بودن اما يه روز ك ازش پرسيدم چي شده! گفت مامان بابام ديشب با هم دعوا كردن اين بود ك فعميدم ما از زندگي بقيه خبر نداريم??
    پاسخ

    اين جور وقتا بايد خودخواه بود، به درست فکر کن نه روابط بزرگترها، توي روابط بزرگترها نقش چنداني نمي توني داشته باشي، طرف هر کدوم را بگيري، محبت يکي را از دست مي دي، حق را به هر کدوم بدي اشتباه کردي چون از بخشي از واقعيات بي خبري؛ پس سعي کن براي خودت يه خلوت پيدا کني و روي خودت متمرکز باشي
    + z 
    سلام دوست من مامان و باباش طلاق گرفتن 14سالمونه به هرسايتي مراجعه کردم نگفتن درست که من چه کارکنم
    ما دختريم دوست من ي ابجي 18ساله داره هميشه مامان و باباش حتي الان که طلاق گرفتن دعوا دارن من جزئيات رو نميدونم چون بهم نميگه ولي ما دوست صميمي هستيم خيلي صميمي ميگه که خجالت ميکشم بگم ولي ي بار گفت توي ماشين مامانم بابام ميکروفون و چي پي اس گذاشته و مامانشو زده
    فقط همين رو با جزئيات در همين حد گفت
    من نگرانشم خيلي احساس ميکنم افسرده هست گناه داره هرروز داره اب ميشه لطفا هرکس اينجا مشاور يا روان شناس هست بياد کمک کنه
    پاسخ

    سلام عزيزم، اين جور وقت ها بهترين کمک دوستي هست که مثل سنگ صبور گوش کنه و قضاوت نکنه... بهش دلگرمي بده، بهش بگو هميشه کنارش مي موني و به حرف هاش گوش مي دي و اگر کاري از دستت بربياد انجام مي دي
    + 000 
    سلام من يک دختره 14 سالمه و پدر و مادرم ميخوان از هم جدا شن من از هر دوشون متنفرم و هيچ کدومشون رو دوست ندارم من تنها نيستم و چند خواهر و يک برادر ديگه هم دارم که اونهاهم مثل من فکر ميکنند و هيچ کدوم رو نميخوان چون اونها خيلي بد اخلاق و بسيار مال دوست هستند اگر به يکي شون بگي يک چيزي نياز دارم ميگه برو از اون يکي بگير خيلي هم دعوا ميکنند و کتک کاري ميکنند و ما هم اصلا براشون مهم نيستيم ما خواهر ها و برادرمون خيلي پشت هم هستيم اما ما هم ديگه کم اورديم خيلي خيلي سختي کشيديم اينقدر زياده که نميدونم از کجا بايد شروع کنم .
    من قبلا هر وقت اتفاقي مي افتاد حتي سر چيز هاي الکي هم گريه ميکردم ولي الآن نه خيلي جنگ جو و بد اخلاق شدم فقط کافيه يک نفر به خودم و خواهرام و برادرم توهين کنه اونوقت هست که ديگه نمي تونم جلوي خودم رو بگيرم فک ميکنم عصبي شدمه و خيلي سنگ دل
    من واقعاً نميدونم چکار کنم برم پيش کدوم اصلا از هيچ کدومشون هم خوشم نمياد و اگر هم بريم بهزيستي ما بچه ها رو از هم جدا ميکنن نميدونيم بايد چيکار کنيم
    پاسخ

    عزيزم، اونها اون قدر درگير خودشون شدند که يادشون رفته شما بخشي از اين دعوا نيستيد. چرا اين را بهشون نمي گيد؟ شايد بي تاثير نباشه اگر يه موقعي که هر دوتاشون هستند اين را به هر دوشون بگيد... اينکه شما نيازهايي داريد و قرار نيست بين اونها پاسکاري بشيد
    + Arghavan 
    ميشه يه کم با من حرف بزني و من دل داري بدي از حرفات خيلي خوشم اومد
    دختر ضعيفي هستم و 11 سالمه و مامان و بابام دارن جدا ميشن خيلي از وضعيتم ناراحتم هميشه دعوا ميکنن هرشب باهم دعوا ميکنن اين به اون فحش ميده اون به اين واقعا من نميفهمم سرنوشت من چرا اين طوري شده چرا مامان و بابام مثل بقيه نيستن باهم خوب نيستن باهم 13 سال زندگي کردن چجوري ميتونن بعد 13سال به هم اين فحش هارو بدن يه داداش سه ساله هم دارم عسل جون لطفا راهنماييم کن و باهام حرف بزن ?

    کساي ديگه هم که اين پيام ميخونيد لطفا اگه ميشه راهنماييم کنيد و کمکم کنيد و باهام حرف بزنيد ممنون

    پاسخ

    سلام عزيزم، ببخشيد که پيامت را دير دارم مي خونم... ولي زندگي پيچيده تر از اونه که بتوني تصور کني، گاهي آدم ها عوض مي شند، گاهي خودخواه مي شند، گاهي ... خيلي اتفاقات مي افته که درکش سخته؛ سعي کن در هر لحظه بهترين ها را براي خودت رقم بزني؛ براي خودت يه سرگرمي ماندگار پيدا کن، نقاشي، خطاطي، نوشتن... هر چيزي که تو را ببره به دنيايي فراتر از دنيايي که درش هستي
    + آيلين 
    من دارم نابود ميشم پيش بابام زندگي ميکنم و زن بابا دارم خيلي حالم بده برام دعا کنيد 15سالمه
    پاسخ

    مي گذره... هر وقت، هر لحظه و ثانيه اي خيلي سخت گذشت بگو " چون مي گذرد غمي نيست"
    + hasti 
    سلام من 12 سالمه دخترم 3 سال پيش بابامم و مامانم هم من رو فراموش كرده خيلي تنهام نه خواهري نه برادري توي اين كرونا هم همش توي خونه ام حوصله ام سر ميره هيچ كاري ندارم بكنم
    پاسخ

    خدا بهت سلامتي بده، اوني که تو را فراموش کرده را رها کن... زندگيت را به قشنگترين حالت ورق بزن
    + عسل 
    سلام دوستان?? اميدوارم هميشه حال دلتون خوب باشه.من بيست سالمه و دانشجو رشته پزشکي با رتبه 22 علوم تجربي.باافتخار بچه طلاقم.وقتي شش ماه بودم والدينم از هم جداشدن تا شش سالگي کنار مادرم بودم که ازدواج مجدد کردند و منو ترک کرد و بعد کنار پدرم و نامادريم بزرگ شدم.طعم عشق کنار هم بودن و ديدن پدر مادرمو حتي يه بارم نديدم.هميشه دلم ميخواست نامادريم همينطور که با بچه هاي خودش با محبت حرف ميزنه نگاه ميکنه با منم همينطور با عشق رفتار کنه اما نميتونست و اين طبيعي بود و منم درک ميکردم.ميخام بگم مشکلات برا همه هست بچه طلاق بودن اتفاقي هست که فقط يه بچه طلاق ميتونه درکش کنه و نه ديگران ولي خدا به ما اراده و عشق داده خودتون رو دوست داشته باشيد براي موفقيت براي آيندتون برنامه ريزي کنيد چشماتونو به روي همه مشکلات ببنديد اگ پدر مادرتون بحث ميکنن اگه نامادري و يا ناپدري تيکه ميندازه بد باهات رفتار ميکنه اگه حالت از بحران طلاقي که تو زندگيت از بچگي يا تو بلوغ برات رقم خورده داره بهم ميخوره به تو ارتباطي نداره تو فقط درستو بخون و فکرتو محدود به درس و مشقت کن به کار و اهدافت اونوقت اگه به خودت ارج بدي جهان و ديگران هم به تو ارج ميدن درست مثه زندگيه من.الان همه احترامم دارن اصرار دارن که فقط يه پنج دقيقه باهاشون تو فاميل و اطرافيانم صحبت کنم و ارتباط بگيرم.پس عاشق خودتون باشيد اگر ميخواهيد موفق باشيد و چشماتونو رو مسائل حاشيه اي و فناپذير براحتي ببنديد.ياحق????
    پاسخ

    احسنت
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >