• وبلاگ : تا ساحل اميد
  • يادداشت : بچه هاي طلاق
  • نظرات : 12 خصوصي ، 686 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
     
    + Hhh 
    هعي
    + Tara 
    سلا من تارا هستم 15 سالمه از وقتي 5 سالم بود شاهد دعواي اين دوتا بودم اول ها از هودوشون متنفر بودم چون زندگي منو خراب کردن استرسي شدم با اين سنم قرص قلب ميخورم هروز جنگ و اعصاب ولي متوجه شدم مامانم کاملا فرق داشته بخاطر اون بوده من تا اينجا تونستم باباي من يه ادم عوضي و خيلي کثيفه ولي مامانم يه فرشته هست که بابام لياقت نداره ما کنار اون باشيم من پيش مامانم ميمونم بعد طلاق شما هم پشت مادرتون باشيد همراه اون بريد ما بچه هاي طلاق سختي کشيديم استرسي هستيم واسه همين خيلي خوب ميتونيم دووم بياريم همه به جا هاي خيلي خبي ميرسيم نگران هيچي نباشين اتفاقه پيش مياد ولي ما خيلي بدشانسيم که تو بهترين دوران زندگي تو نوجووني اينجوري بايد بشيم ولي چه ميشه کرد هرچه بادا باد
    پاسخ

    هر چه بادا باد...
    + حميد 
    دلم برا خواهرم ميسوزه چي ميخاد بشه
    + حميد 
    از نگاه ترحم اميز همشون بدم مياد از همشون که ي جور ديگه نگاه ميکنن بدم مياد
    پاسخ

    ياد بگير بعضي چيزها را نبيني
    + نميدونم 
    سلام محمدم 18 سال اخر مدرسه تيزهوشانيم و واسه کنکور ميخونم کل موضوع خانواده من اينه که پدرم اعتياد داره به قمار و هيچجوره حرف مادرمو و حتي منو قبول نميکنه نميزاره کنار و فردا دادگاهي طلاقشونه با هردوشون حرف زدم ولي ميخوان طلاق بگيرن ميگن که بخاطر من و خواهرم باهم زندگي کردن ولي ديگه نميتونن و اين باعث شده که من امتحان نهاييامو شرکت نکردم و اينجور که دارم پيش ميرم حتي کنکورم نميتونم بدم فکرم مشغوله خوابم نميبره قرص خواب ميخورم حتي با قرص خواب ساعت چهار صبح ميخوابم به کل زندگي دارم نميکنم آدمي نيستم که با کسي حرف بزنم واسه همون حرفاي دلمو مجبور شدم بيام اينجا بگم
    پاسخ

    حواست باشه دنيا براي رسيدنت صبر نمي کنه، اگر امتحان يا کنکور ندي هيچ کس نمي گه شرايط ش مناسب نبود، مي گند ديدي عرضه نداشت...
    + محسن 
    سلام دوستان من تازه مادر وپدرم جدا شدن تاريخ 7 /1400/2 اين تاريخ جدا شدنشون هست من محسن 15 سالمه خيلي گريه ميکنم به مادرم گفتم اگر جدا بشي منو ديگه نميبيني الان جدا شدن و من تو کوچه خيابون هاي اواره هستم من هم اومدم جزو بچه هاي طلاق بچه هاي طلاق يه چيزي ميخوام بهتون بگم ما بچه هاي طلاق اينده خوبي خواهيم داشت همتون رو دوست دارم ياعلي
    پاسخ

    به کوچه و خيابون پناه نبر، اصلا
    + مائده 
    سلام من مائده هستم 13ساله من مادرو پدرم از هم جدا شدن پدرم اعتياد داشت که مامانم ازش جدا شدن بعد از دوسال مامانم صيغه يک نفر ديگه شد که من هم قبول کردم چون اون اولا مرد خوبي بود مرد پولداري بود وقتي ميومد خونه ما همه چيز ميخريد اين مرده يک زن داره قرار بود از زنه جدا بشه ولي نشد همين مردي که ميگم سه ماهي ميشه که خرجي نميده به خاطر همين مامانم ميره سرکار مامانم همش دعوام ميکنه همين امروز صبح گفت روسريم کجاس من گفتم نميدونم بعد با مشت زد تو بازوم فوش هم داد از اون موقع انقد گريه کردم که نگو من خيلي سختي کشيدم از وقتي که اين مرده برامون خرجي نميريزه مامانم اعصابش خورده همش منو داداشمو ميزنه من يک رفيق دارم همش اون منو دلداري ميده لطفاً کمکم کنيد من ديگه صبرم تموم شده ميخوام خودکشي کنم ??????????????????????????????????????
    پاسخ

    اين قدر زود مي خواي جا بزني؟! زندگي پدرتو درمياره ولي بايد بموني و بجنگي، به اين آسوني جانزن
    + Tara 
    سلام من 14 سالمه و از محيط خانواده بدم مياد من برنامه دارم ک بزرگ شدم برم و خونه خودمو بگيرم
    مامان و بابام اين روزا خيلي دعوا دارن چون بابام وسواس داره وسواس تميزي و اين واقعا اذيت کنندس اونم وقتي دوتا خواهر دارم ک هنوز مدرسه هم نرفتن نميدونم چکار کنم تاره قبل دعوا ها هم افسرده هستم اينم بدتر فقط دوست دارم نامديد شم
    و نميدونم اگه جدا شن چکار کتم خواهرام چکار کنن من من نميخوام پيش کسي زندکي کنم چون ادم اگ بالاسر نداشته باشه بقيه فکر ميکنن بي صاحبه تنه ميزنن و مسخره ميکنن
    پاسخ

    عزيزم...
    + سلام+ ‌ 
    مرسي عزيز دلم خيلي انرژي مثبتي
    پاسخ

    بايد محکم باشيم
    + يلدا 
    سلام به همگي
    من 16 سالمه، پدرم مبتلا به بيماري دو قطبيه از طرفي اعتياد هم داره ، از بعد از جدايي از مادرم ازدواج هم کرده ، يه جورايي کارتون خواب هم هست چون شبا نميره خونه
    اما من هنوزم دوسش دارم ، شايد احمقم ولي گاهي وقتا از نبودش گريه ام ميگيره ، سخته ، اما خوب زندگيه ديگه
    از ته قلبم براي هممون آرزوي خوشبختي ميکنم، کاش خدا يکم بيشتر هوامونو داشته باشه
    کاش جامعه به درکي برسه که ما مجبور نشيم وضعيت خانوادگيمونو پنهان کنيم??
    پاسخ

    دوست داشتن والدين حق طبيعي شماست
    + Roz 
    سلام به همه بچه هاي قشنگ و مهربون ک ميدونم چقدر اذيت شديد و هنوزم ادامه داره فقط ميخوام بدونيد که تنها نيستيد و اين اتفاقا دعواها و جدايي ها براي خيليا پيش اومده، مطمئن باشيد اينده قشنگي داريد فقط و فقط بايد به خودتون ايمان داشته باشيد و زياد تحت تاثير بقيه و حرفاشون قرار نگيريد بريد و تلاش کنيد و خودتون ب جاهايي برسونيد که اونايي که اذيتتون کردن يه روز پشيمون شن و ارزوي ديدنتون داشته باشن،، ماها مطمئنن بهترين پدر مادراي اينده ميشيم چون خودمون اين دردو کشيديم و هيچوقت نميزاريم بچمون يه کوچولو اذيت شه،، پس ما براي ساخت دنياي قشنگ تر لازمه ک قوي باشيم و هرجور شده درس بخونيم که به جاهاي خوب برسيم اميدوارم همتون موفق باشيد و بهترين زندگي در انتظارتون باشه و براي منم هميشه دعا کنيد مهربونا
    + Rezan 
    سلام من هم بچه ي طلاقم خيلي سختي کشيدم درسته خونه ي مادربزرگم بزرگ شدم
    ولي اي کاش اصلا به دنيا نميومدم نه از پدرم نه از مادرم خوشم نمياد چون اصلا از رفتاراشون خوشم نمياد از عمه هامم زياد حرف ميشنوم عمه نيستن مسگي عزراييلن خدايا خودت بهمون رحم کن همين ??????????
    + سلام+ ‌ 
    ممنون
    + سلام+ ‌ 
    چرا همه رها ها مامان باباشون جدا شدن؟؟؟
    + آرش 
    سلام.. آرش هستم از 7 سالگي يادم مياد که پدرم معتاد بود و مدام با مادرم اختلاف داشتن... اختلافي که منجر به دعوا و آبروريزي تو محل و در نهايت طلاق شد... نميخوام از مشکلات هميشگي که باهاش در ارتباط هستيم حرف بزنم... مثلا مدرسه اي که هميشه ازمون ميخواست تا با پدر براي جلسه اوليا بيايم، ولي من نميخواستم کسي پدرمو ببينه... يا وقتايي که بعد از طلاق ميرفتم کنار مادرم اما اون منو ترد ميکرد و ميگفت خستس و فقط نياز داره بخوابه... الان 19 سالمه و هنوز با اين مشکلات درگيرم... مادرم با يکي آشنا شده... حس افتضاحي دارم... به فکر خودکشي افتادم... انگار تو دنيايي گير کردم که هيچ کسي که منو دوست داشته باشه درش نيست... مادربزرگ پدريم تنها کسي بود که منو دوست داشت... اونم 10 سالم بود که فوت کرد.. يه سال بعدشم طلاق مادر پدرم اتفاق افتاد...
    نگاه هاي فاميل هر روز عذابم ميده... يه مدت زياده که خودمو تو اتاق حبس کردم و بيرون نميرم... چون از نگاه همه ميترسم.
    بيش از اندازه دوستتون دارم... ميدونم که ما هيچ وقت همديگه نديديم... ميدونم که هنوز خودم به جايي نرسيدم... اما در حالي که تو ضعيف ترين حالت خودم هستم، از شما ميخوام که قوي باشيد. بدونيد که تنها نيستيد... سعي نکنيد خودتونو محدود کنيد... از اجتماع فاصله نگيريد و اگه کسي حقتونو گرفت حتما محکم باشيد و از حق خودتون دفاع کنيد... اين دنيا اينجوري کار ميکنه براي ما... خودتونيد که بايد از حقتون دفاع کنيد.
    از ته دل ميگم بقيه هستن که لياقت شمارو ندارن... به خاطر دردي که کشيديد يا داريد ميکشيد بزرگ شيد تا اين دردو براي بقيه کمتر کنيد
    پاسخ

    موفق باشي
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >