بعضي از مادر ها خود خواهن
... مامان من هم خود خواهه هم مشکل رواني داره(اينو روان شناس گفت)
ولي بابام با اينکه يه وقتايي عصباني ميشد (وقتي سر طلاق نگرفته بودن) مثل يه فرشته
از بچگيم خيلي دوستش داشتم.
...مامانم انقدر به من نمي رسيد و فقط به خودش مي رسيد، که وقتي ميرفتم مدرسه همه بهم مي گفتن شلخته!
بهم صبحانه نمي داد! با صداي زنگ من که ميومدم خونه از خواب بيدار ميشد و تازه به فکر غذا ميافتاد!!!
الانم(که خانوادم با استقبال من بنج ساله جداشدن) مامانم براي خودش درس ميخونه...
اصلا هم عين خيالش نيست که بچم کو
يعني بهم زنگ ميزنه ولي جوابش رو نمي دم... البته اونم با اينکه به روي خودش نمياره ولي بدش نمياد ازش دور باشم. و فقط هفته اي يه بار ببينمش. چون ميگه دکتر گفته برام خوبه.
چون يه بار که براي امتحان بهش گفتم مامان دوسال ميام پيشت با خرج بابام گفت نه
مامانم خونه از خودش داره... يعني اينجور نيست که نتونه من رو نگه داره...
(البته من با تمام احترامي که بهش ميزارم اصلا دوستش ندارم...دلم مي خواد پيش بابام و خانوادش باشم)
بلاخره هرکسي يه مشکلي داره.
خدارو شکر که مشکل من از بقيه کمتره.